رسیدم خونه از ماشین پیاده شدم
بعد از من تهیونگ هم از ماشین پیاده شد و به خونه خیره شد= وای جونگکوکا..خونتون چقد بزرگ و قشنگه
تهیونگ ماشین رو دور زد و پیش من ایستاد
- تازه اینجا اسباب کشی کردیم بیا داخل خونه و اتاقم رو بهت نشون بدم
با کلید در رو باز کردم و با تهیونگ وارد خونه شدم
توی هال نشستیم که جیمین از طبقه بالا آومد پایین- جونگکوکی میدونی مامان کجاست اخه....
با دیدن دوستم ساکت شد و آومد کنار من ایستاد
- نه نمیدونم تازه آومدم و اونم که روی مبل نشسته دوستمه
تهیونگ از روی مبل بلند شد و روبروی جیمین ایستاد
= سلام من کیم تهیونگم از آشناییت خوشوقتم
+ منم جیمینم و از آشناییت خوشوقتم
باهم دست دادن
نمیدونم چرا یه حی بدی دارم به این قضیه
ولی اشکالی نداره تهیونگ دوستمه(یک ماه بعد)
از آون روزی که جیمین و تهیونگ آشنا شدن یک ماه میگذشت
حدسم درست بود این آشنایی از اولم اشتباه بود
نباید میزاشتم تهیونگ به جیمینم نزدیک بشههرروز هم رو میدیدن
و بیشتر به هم نزدیک میشدن و چیزی نگذشت که تهیونگ عشقش رو به جیمین اعتراف کرد و جیمینم قبولش کردالانم توی بار نشستم و افسوس روزهایی که نتونستم عشقم رو به جیمین اعتراف کنم رو میخورم الانم فایده ای نداره
جین پیشم نشسته بود و با نگرانی به من نگاه میکرد
€ جونگکوک داری منو میترسونی از وقتی اومدیم تا الان که چهل دقیقه شده فقط به یه جا زول زدی و بی صدا اشک میریزی
بهم بگو چی شده شاید تونستم کمکت کنم- هیچ کس نمیتونه کمکم کنه دیگه دیر شده
€ مگه چی شده
- من احمق اگه یه زره زودتر اقدام کرده بودم الان آون مال من بود...اگه آون روز لعنتی با تهیونگ دوستم آشناش نمیکردم شاید الان مال من بود...
اگه رفت و آمدش رو با تهیونگ قطع میکردم شاید مال من بودگریه هام دوباره شدت گرفت
€ داری در مورد کی حرف میزنی؟
- جیمین
جین با شنیدن این حرف داد بلندی کشید ولی توی صدای آهنگ بلند بار خفه شد
€ چیییییییی
جونگکوک به جین نگاه کرد که چشمای جین اندازه کاسه شده بود اگر موقعیت دیگه ای بود شاید از خنده پخش زمین میشد ولی گریه هاش فقط بند آومد
YOU ARE READING
وانشات های کوکمین
Fanfictionوانشات با هر ژانری که ازم بخواید می نویسم + دوست دارم همینطور که اسلحه تو دستش بود گفت: منم دوست دارم + آگه واقعا منو دوست داری، بکشش کاپل: کوکمین سلام دوستان این یه وانشاته از کوکمین #kookmin: #1 one-shot: #1