حوصلش سر رفته بود...سرگردان توی اتاق کار خودش میچرخید...جونگکوک بهترین ددی دنیا بود... براش هرچی دوست داشت میخرید و باب میلش کار میکرد...باید هم شکرگزار میبود چون بازم به هرحال یه هایبرید بود...تا جایی که یادش میومد تمام هایبرید ها برده بودن همه دوستاش،همه خانوادش...ولی جیمین شانس آورد که یکی مثل جونگکوک نصیبش شد
قاب عکس خودش و جونگکوک رو برداشت و بهش خیره شد...لبخند زد تمام خاطرات خوبش رو با جونگکوک گذرونده بود...درسته که لجباز بود و زود زود با ددیش دعوا میکرد سر چیزهای ناچیز ولی بازم بعد دعوا طاقت ناراحتی بیش از حد جونگکوک رو نداشت و میرفت و از دل جونگکوک در می آورد..
قاب عکس رو برگردوند سر جاش...الانم تنبیه شده بود چون بی اجازه به اتاق کار جونگکوک رفته بود...
الانم دوست های جونگکوک آومده بودن و در مورد کار حرف میزدنیهو یه فکر شیطانی به سرش زد
لبخند شیطانی زد و به حالت گربه تبدیل شد...از اتاق بیرون رفت و از پله ها یکی یکی پرید... رفت پشت یه گلدون قایم شد اطرافش رو نگاه انداخت
طوری که خدمتکار ها نفهمن نزدیک اتاق کار ددیش که نیمه باز بود رفت...
وقتی واردش شد ددیش رو پشت میز کارش دید...چند شخص دیگم روی مبل نشسته بودن و داشتن نظر هاشون رو مطرح میکردن...
طوری که هیچ کس نفهمه رفت زیر میز ددیش...
از روی پاهای جونگکوک بالا رفت که جونگکوک پرید_ همه چی روبراهه جونگکوک
- اره یونگی اشتباهی پاهام خورد به لبه میز تو ادامه بده
جیمین از دستپاچگی ددیش لذت میبرد...بالاتر رفت و روی دیکش نشست...جونگکوک نفس نفس میزد و سعی میکرد نفس عمیق بکشه...جونگکوک خوب این اخلاق جیمین رو میشناخت این یعنی تا تحریک نشی ولت نمیکنم، برای همین کارش ساخته بود...
جیمین به کارش ادامه داد تا اینکه زبون کوچولوش رو روی دیکش از رو شلوار کشید که وضعیت جونگکوک رو بدتر میکرد...جیمین از روی شلوار جونگکوک پایین آومد و جونگکوک فکر کرد که دیگه اذیتش نمیکنه ولی جیمین از حالت گربه تبدیل شد تا بتونه راحت تر جونگکوک رو تحریک کنه...
وسط پاهای جونگکوک زانو زد و سرش رو برد جلو تر و زبونش رو کشید روی دیکش که جونگکوک آه ریزی گفت_ جونگکوک انگار تو خوب نیستی اصلا فهمیدی من چی گفتم
- ا..اره البته که فهمیدم ولی فکر کنم یکم سر درد دارم تو ادامه بده
صداش میلرزید که جین یکم بهش شک کرد
جین خوب این حالات رو میشناخت پس یه حدس هایی پیش خودش زد ولی چیزی که نفهمید این بود که جونگکوک با چی تحریک شده؟ و یا اصلا خودش رو لمس میکنه که این گزینه دوم غیر ممکن بود چون هر دو دست جونگکوک روی میز بوداز آون طرف هم جونگکوک سفت شده بود و داشت به سختی تلاش میکرد تا ناله هاش بیرون نرن...
جیمین هم که داشت بیشترین لذت رو میبرد زیپ شلوار جونگکوک رو به ارومی باز کرد، زیپ باکسر مشکی رنگش رو هم باز کرد و دیکش بیرون پرید...
جونگکوک به نفس نفس افتاده بود تا اینکه فهمید دیکش توی یه حفره گرم و خیس فرو رفت تمام بدنش لرزید- امممم
خوشبختانه هیچ کس به غیر از جین که زوم کرده بود روی جونگکوک متوجهش نشد...جیمین سرش رو بالا پایین کرد و صندلی جونگکوک رو بیشتر به خودش نزدیک کرد دستش هم روی ران های عضله ای جونگکوک بود که بسته نشن
_ نظرت در موردش چیه جونگکوک پیشنهاد خوبیه سود زیادی توش هست که میتونه به نفع ما باشه
- اره به نظرم خوبه پس همین کار رو میکنیم
با اینکه هیچی از حرف های یونگی نفهمیده بود ولی تایید کرد
_ عالیه پس من و جین و نامجون کارارو راست و ریس میکنیم
- خوبه
یونگی و جین و نامجون ایستادن و بعد از خداحافظی رفتن بیرون...جیمین دیک جونگکوک تو دهنش بود به محض اینکه صدای بسته شدن در آومد دیک جونگکوک رو مک محکمی زد که جونگکوک دیگه تلاشش برای خفه کردن ناله هاش بی نتیجه موند و با صدای بلند آه کشید
سریع سرش رو بالا پایین کرد...صدای ناله های جونگکوک و مک زدن صدادار جیمین توی اتاق پخش شد...دست جونگکوک ناخودآگاه روی سر جیمین بود و سرش رو به خودش فشار میداد...
جونگکوک هم قسط داشت که انتقامش رو از جیمین بگیره پس قبل از اینکه آبش بریزه سر جیمین رو بلند کرد...سریع لبش رو گذاشت روی لبای درشت جیمین...بلندش کرد و گذاشتش وسط پاش...
جیمین با ترس بوسه رو قطع کرد و به جونگکوک خیره شد+ جونگکوک تو که کاندوم نداری برام خطرناکه
جونگکوک فهمید چرا جیمین ترسید...موهای طلایی جیمین رو نوازش کرد و پیشونیش رو عمیق بوسید...خیلی وقت بود که دلش یه بچه میخاست...
مخصوصا بچه ای که شکل جیمین باشه...
ولی به خاطر توس هایبرید زیباش این کار رو نکرد- عزیزم نترس.. قول میدم از تو و آون توله خوشگل که قراره توی شکمت رشد کنه مواظبت کنم..
هیچ وقت ولتون نمیکنم خیالت راحت باشهجیمین با حرف هاش خیالش راحت شد.. از عشق جونگکوک نسبت به خودش با خبر بود...
فقط میترسید جونگکوک از بچه متنفر باشه برای همین در طول رابطه هاش مجبورش میکرد که از کاندوم استفاده کنه...میترسید که جونگکوک ولش کنه ولی تازه متوجه شد که جونگکوک عاشق بچس+ منو ببخش که زودتر از اینا بهت اجازه ندادم.. فقط فکر میکردم که از بچه متنفری.. میترسیدم از دستت بدم
جونگکوک لبخندی زد... هرروز بیشتر عاشق جیمین میشد
- هیچ وقت قرار نیست ولت کنم...فقط مرگ میتونه ما رو از همدیگه جدا کنه خوشگلم و میخوام یادآوری کنم که چند لحظه پیش منو توی جلسه با همکارهام تحریک کردی و قراره تنبیه بشی
جیمین خنده ای کرد و لب جونگکوک رو اروم بوسید
+ من عاشق تنبیه های ددی ام..پس منو هارد به فاک بده و توله خودتو توی شکم من بکار
جونگکوک وحشیانه جیمین رو بوسید... در عرض چند دقیقه لباس هاشون روی زمین افتاده بود...
دیک هارد شدش رو روی سوراخ جیمین تنظیم کرد- آماده ای؟
+ آماده ام
لب جیمین رو بوسید و واردش شد
.
.
.
.
سلامخوفید؟😘
اگر بد شد متأسفم
دفعه اوله دارم با ژانر هایبرید مینویسم...لطفا من حقیر را درک کنید😔
YOU ARE READING
وانشات های کوکمین
Fanfictionوانشات با هر ژانری که ازم بخواید می نویسم + دوست دارم همینطور که اسلحه تو دستش بود گفت: منم دوست دارم + آگه واقعا منو دوست داری، بکشش کاپل: کوکمین سلام دوستان این یه وانشاته از کوکمین #kookmin: #1 one-shot: #1