👶 baby

1.5K 125 16
                                    


به سختی الماس رو از جاش درآوردم و مواظب بودم تا سنسور های امنیتی فعال نشن...
تا الماس رو گرفتم سریع بدون اینکه به لیزر ها بخورم از اوت اتاق خارج شدم...به الماس نگاه کردم که برق میزد...یک صدایی از پشت سرم شنیدم که باعث شد سرم رو بچرخونم..
یک مرد کت شلواری و خوشتیپ

- پسر جون به نفعته که بیای و الماس رو با زبون خوش بدی وگرنه از راه سختش وارد میشم

پوزخندی زدم و الماس رو داخل جیب شلوارم گذاشتم و زیپش رو بستم تا الماس نیوفته

+ عاشق راه های سختم

اینو گفتم و  برگشتم و سریع دویدم...
بلاخره از آون ساختمون امنیتی خارج شدم و به پشت چرخیدم...یکی داشت دنبالم میکرد...
برگشتم و پا گذاشتم به فرار...تا وقتی که به خیابون رسیدم دویدم تا اینکه یک کوچه دیدم واردش شدم ولی از شانس بدم بن بست بود...از پشت یکی منو گرفت و برگردوند.. خود لعنتیش بود..دستم رو محکم با یک دست گرفته بود...نمیتونستم دستم رو جدا کنم چون زورش زیاد بود

- پسر جون تو کار رو برای من خیلی راحت کردی...
باید ممنون باشم که بدون اینکه دردسر بشه الماس رو کش رفتی ولی آون مال منه پس با اجازه میگیرمش

زیپ شلوارم رو باز کرد و الماس رو گرفت...
لعنتی من تمام کارا رو انجام دادم و خودم رو توی دردسر انداختم و حالا این پیدا شده که انقد راحت از من بگیرش...نه من نباید بزارم

- الماس خوشگلیه

جلو رفتم و لبم رو گذاشتم رو لباش...دستاش شل شد و از فرصت استفاده کردم.. دستم رو گذاشتم روی گردنش و هلش دادم به سمت دیوار...به دیوار چسبوندمش و محکم لباش رو مک زدم...الان خودش وحشیانه لبام رو میبوسید و منو محکم به خودش فشار میداد...پاهام رو بالا آوردم و زدم رو نقطه حساسش...دست از بوسیدنم برداشت و از درد پخش زمین شد...الماس رو گرفتم و پوزخند زدم

- لعنتی

+ ممنون

سریع از آون محل جدا شدم و رفتم ولی نا گفته نماند که خوب میبوسید و منو از خود بی خود کرد..
ولش کن برو حال کن تو که الماس رو گرفتی
.
.
.

روبروی عشق زندگیم ایستادم و دستم رو گذاشتم روی موهای ابریشمی طلایی رنگش جلو آومدم و سرش رو بوسیدم..دستش رو گذاشت روی دستم و توی چشمام نگاه کرد

- قبول میکنم

+ قبول میکنم

لبخندی زدم و جلو آومدم و لباش رو بوسیدم...
بعد صدای کف زدن دستها بلند شد...
عاشقانه بهم نگاه میکردیم شروع به حرف زدن با عشق زندگیم شدم

- هیچ وقت فکر نمیکردم عاشق پسر پرروی آون شب بشم که با بی رحمی منو ناقص کرد

خندید...من عاشق خنده هاش شدم

وانشات های کوکمینWhere stories live. Discover now