master 2

1K 126 39
                                    


جونگکوک روی تخت قلطی زد و با جای خالی جیمین روبرو شد... جیمین هیچ وقت عادت نداشت که مثل سریالا آون و با بوس و کلی لوس کردن بیدار کنه و باهم صبحانه بخورن... پوفی کشید و از روی تخت بلند شد... به بدن گرفتش کش و قوسی داد... توی آینه قدی به تمام کیس مارک های بدنش که از گردن تا روی های پاش میرسید نگاه کرد و نیشخند زد... جیمین توی رابطه اخلاق سلطه گری داشت و تمام بدنش رو کبود میکرد...منکر این نمیشد که جیمین بهش لذت وصف نشدنی ای میداد مخصوصا وقتی براش ساک میزد... سرش رو تکون داد و وارد حمام شد تا دوشی بگیره

آب گرم روی بدنش ریخت و آرامش رو بهش تزریق کرد... به رابطشون فکر کرد... امروز به نظرش روز مهمی بود...اولین سالگرد آشناییش با جیمین... لبخندی زد باید غافل گیرش میکرد هرچند که جیمین ذوقی نمیکرد ولی باید انجامش میداد

بعد از اینکه دوش گرفت آماده شد و از خونه زد بیرون... از شهر خارج شد و به دهکده ی دورافتاده ای رسید که الان به لطف جیمین خونه های شیک و خوشگلی توش ساخته بود تا افرادش اونجا باشن

شرایط جیمین خاص بود... حتی افرادش هم مثل خودش بودن... خاص و مرموز و الته هیکلی و روفرم
اینجا رو جیمین و شریکش ساخته بود و خیلی هم به افراد توی باندش رسیدگی میکردن تا کسی شاکی نباشه

گوشه ای پارک کرد و از ماشینش پیاده شد...
به سمت جکسون دست راست جیمین رفت

جونگکوک: هی جک میدونی جیمین کجاست؟

جکسون: توی ساختمون شمالیه رفته محموله ها و جنس ها رو تحویل مشتری بده

جونگکوک سری تکون داد و رفت تا جیمین رو ببینه...همینکه رسید از دور جیمین رو تماشا کرد

خب یکم جوش آورده بود چون جیمین دستاش توی دست های شخصی بود و کنار هم ایستاده بودن و با مشتری حرف میزدن... آون مرد قد بلند خوشتیپ بود.. هیکلی و جذاب... تایپ مورد نظر جیمین

البته تعریف از خود نباشه چون خودشم جذاب و هیکلی بود ولی تا حالا از طرف جیمین تعریفی  نشنیده بود به جز اینکه یک بار توی خواب و بیداری بهش گفته بود فاکر خوبیه... همه رابطه آون دو توی تخت خلاصه میشد و تمام حسودی ها و حساسیت ها رو جونگکوک میکرد

بارها غیر مستقیم و مستقیم بهش گفته بود که خوشگله ولی آون بهش اهمیت نمیداد... به نظرش جیمین خوشگل و خوشتیپ بود دقیقا چیزی که میخاست ولی با اخلاقش که سرد بود کنار نمیومد

جیمین و شخص کنارش حرفاش با مشتری تمام شد و مشتری با رضایت از اونا دور شد...انتظار داشت که بعد از رفتن آون مشتری دستاشون رو ول کنن ولی آون مرد دست جیمین رو بین دستاش فشار داد و بهش بوسه زد

با دیدن بوسه نتونست تحمل کنه و صبرش تمام شد...با قدم های بلند خودش رو به اونا رسوند و بغل دیگه ی جیمین ایستاد

وانشات های کوکمینWhere stories live. Discover now