❄️🎬PART:19;LOUDER THAN BOMBS🎬❄️

602 122 29
                                    

نرمی پلیوری رو روی گونش حس میکرد..صدای اروم قطره های اروم و گهگاهی رعد برق، ساعتی که پنج و سیو هفت دقیقه صبح رو نشون میداد

دستی که روی کتفش کشیده شده بود و دست دیگش دور گردنش..توی بغل یه نفر خوابیده بود ولی ترسش بهش اجازه نمیداد چشماشو باز کنه

اگه کابوساش به واقعیت تبدیل شده بودن چی؟..اون انعکاس کوفتی توی اینه واقعی میشد و بدتر از همه بیماریش انقدر پیشرفت میکرد که روانی میشد!

متوجه نمیشد..ولی جیمین با جمع شدن پلیورش توی دستای کوک و نفس های سنگین و نامنظمش که با استرس بیرون میداد بیدار شده بود و کاراشو نگاه میکرد..

دستشو بین موهاش برد و بینشون دست کشید و نوازش کرد،

بیشتر توی بغل خودش فشارش داد و گونش رو روی سر جونگوک گذاشت

"جونگکوکا..اروم باش..منم..نترس.."

روز به روز بیشتر حل میشد توی خودش، بدون اینکه چیزی تغییر کنه، همه روزا تکراری و ترسی که همیشه پابرجا بود..ترس از خودش! از انعکاسش!، هیچ چیزی خوشحالش نمیکرد..از شب میترسید، از سیاهی از تنهایی، توی چهار و پنج صبح گیر کرده بود و منتظر بود روشنی رو ببینه..تا بتونه فرار کنه!..از خودش..از تنهاییش..از صداهای توی مغزش از همه چیز

ریتم نفس هاش اروم تر شده بود ولی هنوزم با نفسش با لرزش بیرون میومد و جرعت باز کردن چشماش رو نداشت!..جیمین شل خندید و با بهم ریختن موهای کوک و ماساژ دادن کتفش مشغول نگاه کردن صورتی که به سینش چسبیده بود شد

"هیشش..چیزی نیست..من کنارتم..چشماتو باز کن..آه پسر خیلی خوابم میاد"

خمیازه ای کشید و با بلند شدن جونگکوک از بغلش، خودشم همراهش روی تخت نشست

جونگکوک هنوزم نمیتونست خجالتشو پنهان کنه..مزخرف بود، چطور ازش خواسته بود کنارش بخوابه؟..

"خوبی؟"

جیمین پرسید و نگاهی به صورت رنگ پریده کوک انداخت، بنظر خوب نمیرسید انگار یه سطل اب ریخته بودن روی سرش!..

"خوب؟..ن،ه"

صداش خیلی اروم بود جوری که جیمین به زور شنید..از تخت پایین اومد و با دور زدنش کنار جونگکوک نشست و با یه دستش گونش رو نوازش کرد

"هی بهم نگاه کن ببینم..تب داری؟"

تب نداشت ولی عرق سردی که ناشی از ترس و استرسش بود هنوزم روی صورت و گردنش دیده میشد

نفس عمیقی کشید و صورت جونگکوک رو بین دوتا دستش قاب گرفت و با تردید پیشونیش رو به پیشونی جونگکوک چسبوند

𝘉𝘭𝘶𝘦 𝘭𝘰𝘷𝘦[KOOKMIN]Where stories live. Discover now