"If I lived in a house with no mirrors
اگه توی یه خونهِ بدون آینه زندگی میکردم
Where the walls didn't pick me apart
جایی که دیوارهاش منو متلاشی نکنه
Maybe my skin would be thicker
شاید پوست کلفت تر میشدم
If I lived in a housе with no mirrors
اگه توی یه خونهِ بدون آینه زندگی میکردم.."
هدفون رو از روی گوشش برداشت و خوشحال از تنظیم مجدد آهنگش که سر وقت و قشنگ تر از قبل شده بود از روی آسودگی نفس عمیقی کشید و با روشن کردن گوشیش وارد توییتر شد، چند روز دیگه آلبومش منتشر میشد و تنها تفاوتی که با بقیه آلبوم هاش داشت این بود که ایندفعه درمورد رویاهاش نبود..درمورد الان بود، زندگی ای که داشت افکار پیچیده اش، احساسات غیرقابل توضیحش، گاهی وقتا احساس ناراحتی زیادی میکرد..گاهی وقتا بی دلیل!..برای جونگکوک آینه ها خودش رو بهش نشون نمیدادن، یه تصویر غیرواقعی از خودش، حداقل برای جونگکوک اینجوری بود..مدتی که جیمین رو کنار خودش داشت کمتر پیش میومد کابوس هاش سراغش بیان یا از آینه وحشت داشته باشه.. این چند روز احساس میکرد بازم اون وحشت داره به سراغش میاد..و امشب که جین اونو به خونه رسونده بود هم همین حس به سراغش اومده بود..
روز هایی وجود داشتن که از زندگی کردن خسته میشد، با خودش میگفت من چرا این راهو انتخاب کردم؟، میتونست مثل آدمای عادی توی کتابخونه کار کنه و از فضای آرومش لذت ببره، میتونست بدون اینکه توی فضای مجازی بهش حمله بشه قرار بزاره و تعطیلات رو با معشوقش بگذرونه، این همون زندگی ای بود که جونگکوک توی سن 21 سالگی میخواست..نه از روی بچگی و رویاپردازی..همه توی نگاه اول فکر میکنن آیدل ها زندگی توپ و پر از هیجانی دارن..اما اونا فقط نیمه پر لیوان رو میبینن، نیمه خالی لیوان ترسه، خستگیه، محدودیته، این مدتی که جونگکوک توی استراحت بود مردم بدون اینکه بخوان واقعیت رو بدونن حرفای زیادی درمورد جونگکوک زده بودن و جونگکوک هم همشون رو خونده بود.. آرزو میکرد کاش میتونست بی اهمیت باشه کاش میتونست بیخیال از کنار همشون رد بشه، اما قلب جونگکوک واقعا میشکست و تظاهر به بی اهمیت بودن میکرد...دلش از چیزایی غمگین میشد که به چشم هیچ آدمِ دیگه ای نمیومد
"جدا؟..فکر نمیکردم به این زودی بخواد از ایدل بودن کناره گیری کنه"
"بنظر میاد مشکل روانی داره، قبلا ازش خوشم میومد"
"اون شبیه یه جامعه گریزه، همچین حسی بهم میده از اونجایی که به هیچکس نزدیک نمیشه و با هیچ ایدل دیگه ای همکاری نکرده"
ESTÁS LEYENDO
𝘉𝘭𝘶𝘦 𝘭𝘰𝘷𝘦[KOOKMIN]
Fanfic"مهم نیست کجا زندگی میکنم و چه جایگاهی دارم،فکر کنم حتی اگه توی بهترین جایگاهم بودم و با آدمای خوبی سرو کله میزدم همینطوری زندگی میکردم، بدون اینکه بدونم به کجا دارم میرم یا به اینکه کجا قراره زندگی کنم، زندگی من همینطوری سخت و سرد میشد.." .... "لو...