Jin's POV:
چشمامو که باز کردم حس کردم دنیا داره دور سرم میچرخه...
ناله ای کردم و سرمو به اطراف تکون دادم... هیچی نمیدیدم...
_جین...جینی تو حالت خوبه...؟
صدایی شنیدم که باعث شد یه کم به خودم بیام.
_ع...عالی جناب...؟
پرسیدم و این بار تونستم صورتشو تقریبا واضح ببینم... خیلی خوشحال به نظر میومد و من نمیدونستم چرا...
بلند شد و پیشونیمو بوسید و باعث شد خجالت بکشم.
_جین واقعا ازت ممنونم.... نمیدونم چطور تشکر کنم...
با خوشحالی گفت و دستمو گرفت.
متعجب بهش خیره شدم... تا جایی که یادم میومد فقط از حال رفته بودم... چه اتفاقی افتاده بود؟
_قربان....چی شده...؟ حال پدرتون...چطوره...؟
با صدای ضعیف گفتم و اون بوسه ی دیگه ای به پیشونیم زد.
_پدرم....از دنیا رفت جین... ولی اون با ناامیدی نمرد...
در حالی که لبخند دلگرم کننده ای زده بود گفت و اروم کمک کرد بشینم.
_چرا مگه چی شده...؟
_تو ازم بارداری... وقتی این خبر رو پدرم گفتم منو به عنوان جانشینش انتخاب کرد و بعد با خیال راحت از دنیا رفت... جین تو موجب شدی وضعیت کشور ثابت بمونه و به هم نریزه...
بهم گفت و من دستمو رو شکمم گذاشتم.
_ج...جدی میگید...؟
یعنی واقعا بچه ی اون توی شکمم بود...؟ یعنی من دارم بچه دار میشم... باورم نمیشه...
درسته این وظیفه ی من بود ولی من همیشه اینو یه چیز دوردست میدیدم... و اینکه الان این احساسات رو داشته باشم برام غیر قابل باوره...
خوشحال بودم.... از ته دلم خوشحال بودم... بالاخره به هدفم رسیده بودم...
وصیت نامه ی پدرم... کشور... کمک به شاهزاده نامجون... بچه دار شدن...
یک تیر و چند نشان...
البته نتیجه ی همه ی مقصود هام یکی بودن... ولی با این حال همه حل شدن...
دیگه میتونستم اون طوری که دلم میخواد زندگیمو بگذرونم و هیچ بار سنگینی هم رو دوشم نباشه...
_جین....چطور ازت تشکر کنم؟ بهم بگو چی میخوای...
بهم گفت و باعث شد با تعجب بهش خیره بشم.
_این چه حرفیه... من یه امگام این وظیفه ی منه...
_منظورم این نیست.... تو توی حساس ترین شرایط به وظیفه ت عمل کردی و باعث شدی همه ی کسایی که ناامید شده بودن دوباره امیدوار شن... همین حس خوبی که به خاطر جلوگیری از آشوب ایجاد شد خودش پاداش زیادی میخواد... بگو...چطور برات جبران کنیم...
![](https://img.wattpad.com/cover/288837513-288-k625916.jpg)
YOU ARE READING
༺𝑾𝒉𝒐 𝑻𝒉𝒆 𝑯𝒆𝒍𝒍 𝑨𝒎 𝑰༻
Werewolf𝑱𝒊𝒎𝒊𝒏 من یه هایبرد امگام که طبق قانون باید به محض اینکه هیجده سالم شد منو از خانوادم جدا کنند و واسه بردگی ببرن حالا هر نوعش ...میتونم خدمتکار باشم یا شایدم یه برده ی جنسی ! اما چی میشه اگه خوش شانس باشم و پام به قصر شیاطین باز بشه و بشم خدم...