8

1.2K 239 27
                                    


_اینجا اقامتگاه توعه؟

صدایی از پشت سرم شنیدم که باعث شد جیغ بکشم و به سمتش برگردم.

_ق...قربان...ب...ببخشید...

گفتم و سعی کردم بدنمو بپوشونم.

توی چشمه داشتم استراحت میکردم....از دست این جن ها و قدرتاشون.

بهم پشت کرد و من تو این فاصله سریع از آب اومدم بیرون و لباسامو تند تند پوشیدم.

با استرس خودمو صاف و صوف و بعد هم تعظیم کردم.

_معذرت می‌خوام عالیجناب...متوجه اومدنتون نشدم...

آروم توضیح دادم و اون دوباره به سمتم برگشت.

_منم یواشکی اومدم که کسی متوجه نشه...جواب منو بده اینجا اقامتگاه توعه؟

اونم گفت و من سر تکون دادم.

_بله قربان...اتاق من اون سمت قرار داره...

_بریم اتاقت.

خیلی جدی گفت و من بعد از چند ثانیه شوکه پلک زدن تعظیم کردم و به سمت اتاقم رفتم.

اول گذاشتم اون وارد شه و بعد از اینکه خودمم رفتم تو اتاق در رو بستم.

_امم....میتونم بپرسم چی باعث شده شاهزاده به اینجا تشریف بیارن...؟

در حالی که سرم پایین بود پرسیدم و اون روی صندلی نشست.

_هممم....انقد رسمی حرف نزن....راستش اومدم ببینمت... دلیل دیگه ای هم دارم؟

گفت و باعث شد شوکه نگاهش کنم.

_چرا باید دیدن م‍_

_تو از برادرم خوشت میاد؟

بی مقدمه پرسید و باعث شد من شوکه تر از قبل بشم.

_ا...این چه حرفیه....معلومه که همه شاهزاده رو...

_نه منظورم این نبود...تو رابطه باهاش رو دوست داری؟ از اینکه بچه ش رو به دنیا بیاری خوشحال میشی یا فقط به خاطر مقام و جایگاه خوبی که میتونی به دست بیاری کنارش موندی؟

خیلی خشک گفت و من حس کردم الانه که سرم گیج بره.

_من نمیخوام توبیخ یا همچین چیزی کنم...فقط می‌خوام نظرت رو بدونم....به هیچ کس هم نمیگم.... فقط دلم میخواد بدونم...

_ام...من...من...

گفتم و اون ابروهاشو بالا داد.

نفسمو با صدا بیرون دادم و بعد سرمو پایین انداختم.

_شاهزاده همیشه به من لطف داشتن و من هم خیلی به ایشون احترام میزارم.... ولی برعکس چیزی که بقیه فکر میکنن من به خاطر مقام اینجا نیستم.... به خاطر وصیت نامه ی پدرم اینجام...

توضیح دادم و بعد بهش خیره شدم.

_وصیت نامه ی پدرت؟

_پدر من میخواست فرزندش آلفا باشه.... امگا بودن من براش ضربه ی بزرگی بود چون دیگه هم نتونستن بچه دار شن و این برای شخصی که مقام نسبتاً بالایی تو کشور داره خیلی بد بود که فقط یه فرزند داشته باشه و اونم امگا....برای همین قبل از اینکه از دنیا بره تو وصیتش نوشت که من باید به عنوان یه امگا وظیفه م رو انجام بدم و باید فرزند فرد مهمی رو به دنیا بیارم... من خودم این رو نمیخوام....

༺𝑾𝒉𝒐 𝑻𝒉𝒆 𝑯𝒆𝒍𝒍 𝑨𝒎 𝑰༻Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz