29.دنیایِ پنبه ای

1.7K 356 165
                                    

اخطار میدم این پارت شیرینیه💚~💚

___________🌨____________
خانه میتواند سمبلی از ارامش باشد, این کلمه چهار حرفی پر است از ستون های هموار و ادم هایی که جلویشان تظاهر نکردی.
در این اشیانه فرمانده فقط جانگکوک بود.
پسر کوچک خانه!

ولی خانه همیشه گرم و پر عشق نیست این باعث میشود جانگکوک ارزو کند کاش در این کاشانه هم فرمانده بود. اما اشخاصی که اشک هایش را زمین خوردنش را و ناراحتی و ذوقش را دیده اند او را همچنان کودک کوچک و ناعاقل تر ببینند. بیاد حرف تهیونگ میوفتد که میگفت نمیتوانم به عنوان یک بچه تصورت کنم.

کاش این خانواده هم کمی فرمانده میدیدنش.

_مگه جیمین چی کم داره؟
مینا با عصبانیت رو به شوهرش گفت تا شاید مادر شوهرش و برادرشوهرش بشنوند. جانگکوک دست به صورتش کشید از همان اول منتظر این گفت و گو بود.
_الان بیست و دو سالشه هنوز نمیتونه روی پای خودش بایسته.
مرد با غیظ به همسرش فهماند که خودش هم ازین بحث بی پایان خسته است و مرغ برادر کوچک ترش یک پا دارد.

بنظر نومید می امدند حتی مادری که پسر دوست بود هم نمیتوانست بیشتر از این از پسرش دفاع کند و بگوید بگذار بدون دست و پا باشد و کنارمان باشد, ولی حرف و نگاه های در و همسایه که با افتخار از دلاوری و نامه های فرزندانشان میگفتند روی روانش تاثیر گذاشته بود. شوهرش هم پسری میخواست که سینه جلو دهد بگوید من بزرگش کردم تا دلیر باشد نه بچه ای که نمیتواند این گونه حتی خانه ای برای خود بخرد و تا اخر زوال گردنش است.
جانگکوک برای بار هزارم اه کشید, چشمانش هنوز طلب خواب میکردند
_ جیمین اموزش پزشکی دیده, میتونه داخل بهداری یا بیمارستان کار...

_ عموش و پدرش برو و بیایی دارن بعد بره حمالی مردم رو بکنه؟ 
جوری که جونگسوک حرف میزد, به خنده اش می انداخت, ان برو و بیایی که درباره اش حرف میزد نشان طلایی نظامی بودنش بود؟ نشانی که بدرد نمیخورد تا وقتی که هر دستورش عواقب مرگ دارد چه مرگ خودش چه مرگ دیگران.

جانگکوک سعی در به جا اوردن احترام برای برادر بزرگترش بود هرچند این کار سخت بنظر می رسید.
چرا انها نمیفهمیدند جنگ شوخی نیست؟
میخواهند پسری که با خوشانسی تمام معاف از جنگیدن است را وارد همچین فاجعه ای کنند.
فرمانده خوب میدانست برادر و همسر برادرش علاقه زیادی دارند که بگویند پسرمان از مقامات نظامی است حتی اگر بخواهد پزشک ارتش باشد.
بعضی از ادم های جاه طلب زمانی که کشتی اشان به گل مینشیند سعی در پاک گردن گناه خود با دادنش به بقیه دارند.

همین زن و شوهر اگر بلایی سر فرزندشان می امد از مسئولیت شانه خالی میکردند و دیگران مقصر میداند حتی همسایه ای که ذوق بچه اش را میکند.
هرکه نمیدانست و نمیفهمید جانگکوک با تمام سلول هایش پوزخندی به ان دو زد, بچه اشان را به جنگ بفرستند و از پول و افتخاری که بدست می اید استفاده کنند, اگر هم اسیبی دید عمویی وجود دارد که بگویند حواسش به برادر زاده بیچاره اش نبوده که بغل دستش جان میداده.

The Nightmareᵏᵒᵒᵏᵛ (Full)Where stories live. Discover now