26. یکی بود یکی نبود

1.7K 427 140
                                    

_kiss me once?

فرمانده واقعا تمرکز کرده بود ,تهیونگ یک ابرو بالا انداخت و به هیکل مردانه اش که کودکانه در تلاش بود نگریست. 

_هنوز نه؟

فرمانده چشم غره ای رفت و تهیونگ کلافه به صندلی تکیه داد, نور کم جان غروب افتاب باعث درخشیدن پوست برنزه اش شده بود

_غیرممکنه یک نفر انقدر داخل این بازی افتضاح باشه.
_اشناست.

این تنها چیزی بود که فرمانده برای دفاع از خودش به ذهنش رسید, تهیونگ در یک کلمه تار و مارش کرده بود.

_kiss me twice, kiss me once again.

دوباره چشم غره فرمانده به سمتش روانه شد
تهیونگ دستانش را بهم زد

_نه, تو واقعا افتضاحی.
_خیلی خب نوبت منه.

طلایی ارنجش را به شیشه پایین جیپ تکیه داد و دستش را زیر سرش گذاشت به مردی نگریست که کوکانه تلاش میکرد مهارت خودش در این بازی را نشان دهد. نیم رخش نمایی از لب های جلو امده را نشان میداد و سنش را چند سال کمتر کرده بود.

تهیونگ برق زدن چشم مرد را دید, جوری که صاف نشست و انگشتانش دور فرمان ماشین سفت شد و سرش به سمتش چرخید, گوشه های لبش با دیدن این صحنه به بالا حالت گرفت. حتی در صدای فرمانده شوق هویدا بود.

_say i look nice when i'm not.

تهیونگ دوست نداشت شوق کسی را از بین ببرد ولی...

_اهنگ little things mean a lot از کیتی کالن.

فرمانده انچنان با گله و دهن نیمه باز نگاهش کرد که تهیونگ ازش چشم گرفت و به جاده خیره شد, لب هایش را برای مسخره نکردن و نخندیدن درون دهانش کشید. برای یک دقیقه تمام هیچکس چیزی نگفت ولی تهیونگ نتوانست از شر اذیت کردنش بگذرد.

_عیب نداره به هرحال یک دهه ازم بزرگتری. 

فرمانده این بار هم چشم غره ای رفت که تهیونگ با لبخند دست پاچه ای صاف نشست, وانمود کرد منظوری نداشته.
 
_نه نه مطمئنم حداقل از بابام داخل این بازی بهتری...
_تهیونگ!
_اشکالی نداره به هرحال باید بیشتر با هم سن و سال هام...
_یک کلمه دیگه بگی از ماشین پرتت میکنم پایین.

تهیونگ سرش را در یقه لباسش پنهان کرد و ریز به مرد خندید, دم دمای غروب از بس ولادمیر خمیازه کشیده بود فرمانده رانندگی را بر عهده گرفت و پسر جایی برای خوابیدن در صندلی های عقب برای خود دست و پا کرد.

افراد هوشیار فقط یک طلایی و یک فرمانده بودند که به پیشنهاد تهیونگ سراغ حدس زدن یک اهنگ با گفتن یک یا چند جمله رفتند. هرچند فرمانده اصرار داشت تهیونگ هم بخوابد تا روانش از دست ازار هایش ارام بگیرد.

_چشم هات قرمز شده
روشی جدید پیش گرفت, تهیونگ سریع پاسخ داد:
_بخاطر باده

به شیشه های پایین امده جیپ اشاره کرد
فرمانده تک خندی زد, جدیدا با طلایی شوخی زیاد میکرد.
_پس ببندشون تا باد اذیت نکنه, شاید خدا بهم رحم کرد یهو خوابت هم برد.

The Nightmareᵏᵒᵒᵏᵛ (Full)Where stories live. Discover now