وقتی که تو را دیدم 3

292 30 0
                                    

_ مامان !

زن با خشم فریاد زد _ خفه شو ! من مادر تو نیستم دختره هرزه !
دختر تو بغلم تکونی خورد ..انگار شکه شده بود .
به اون دو نفر کنار زن نگاه کردم ، هردو نفر با اسلحه منو نشونه گرفته بودن .

زن نگاه باغرور نگام کرد و گفت _ حیف شد که نمیتونم به رییست پیغامی برسونم ، چون فقط جنازته که از اینجا خارج میشه .

حالا باید چیکار کنم ، تا بخوام خودمو به پنجره برسونم بهم شلیک میکنن . با تهدید کردنشون با این دختر هم به جایی نمی‌رسم انگار هیچ اهمیتی براشون نداره . اما اون بهش گفت مادر ، یا نکنه اشتباه شنیدم ؟

چطور همچین چیزی ممکنه !؟

قبل از اینکه بتونم عکس العملی نشون بدم دختر با قدرت عجیبی که ازش انتظار نمیرفت به سمت پنجره پرتم کرد . پنجره با شدت ضربه ای که بدن من بهش وارد کرد شکست
روی سنگ فرش های حیاط افتادم که صدای شلیک دو گلوله رو از داخل اتاق شنیدم .
قطرات خون رو که رو صورتم حس کردم به پنجره خیره شدم و دختر مو سفید رو دیدم که لبه پنجره افتاده بود .
_ تو چیکار کردی ؟
فرصت فکر کردن نداشتم ، باید هرچه سریع تر از اونجا خارج میشدم . اما

نمیتونستم اونو همینجا ول کنم . اون خواسته یا ناخواسته جون منو نجات داد .

با دستگاه مانور خیلی سریع خودمو به دختر رسوندم و گرفتمش. قبل از اینکه اون دو محافظ بهمون شلیک کنن با دستگاه بالای دیوار پریدم و فرار کردم .

به سرعت خودمو به گروه رسوندم و فریاد زدم
_کدوم یکی از شماها پزشکهههه؟؟

یک نفر اومد جلو و گفت _ من !

اروین _ کیارا چیشد ؟ این دختر دیگه کیه؟

دختر رو به دست دکتر سپردم ، خون زیادی ازش رفته بود ..

لیوای_نمیدونم اما اون جون منو نجات داد .. کیارا دست مارو خونده بود ، با ی زمان بندی حساب شده ، نزدیک بود سرم به باد بره .

me or marnie ?!Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon