| تکمیل شده |
فن فیک لیوای آکرمن
داستان بعد از زمانی که لیوای از دنیای زیرزمین خارج میشه و وارد گروه شناسایی میشه، اتفاق میوفته..
بیشتر شخصیت ها داخل انیمه اتک ان تایتان هم هستن و فقط چند نفرو اضافه کردم ..
اولین داستانیه که دارم مینویسم باهاش مهرب...
Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.
با لبخند گشادی از حموم اومدم بیرون . توی عمرم همچین حموم خوبی نرفته بودم . به لباسی که تنم بود خیره شدم و از خنده ریسه رفتم. خودم لباس نداشتم و یکی از لباس های لیوای رو برداشته بودم . با اینکه خودش هیکلی نبود اما این لباس زیادی گشاد بود برام.
وارد پذیرایی شدم و با لذت خودمو روی یکی از مبل ها انداختم . برای اولین بار توی عمرم حالم واقعا خوب بود ..
Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.
میخواستم چشمامو ببندم که لیوای رو دیدم که از پله ها اومد پایین . با دیدن من گفت _ معلوم هست داری چیکار میکنی؟
با چشم های گرد شده پرسیدم _ چی؟
نزدیکم اومد و گفت _ پاشو ببینم ! همه مبل رو خیس کردی با این موهات .
با عجله از جام پاشدم و با دیدن مبل خیس شده ، گفتم _ ای وای ببخشید .
چشماشو ریز کرد و یک قدم نزدیکم شد . من هم یک قدم رفتم عقب .
یک قدم دیگه ...
_ هی میخوای چیکار کنی ؟
شونه هامو گرفت و به سمت عقب هلم داد .
_ لیوای !
به در حموم رسیدیم . از عقب کامل به در حموم چسبیده بودم و لیوای روم خم شده بود. نفس داغش به صورتم خورد . از خجالت سرخ شده بودم . میخواست چیکار کنه ؟
تو عمرم انقدر به یک پسر نزدیک نشده بودم . سرشو اورد جلو ... پیشونیش رو روی پیشونی من گذاشت . تو اون لحظه که داشتم از این نزدیکی پس میوفتادم ، یک دفعه در حموم رو باز کرد ..