با لذت به خونه نگاهی کردم و برای خودم دست زدم .
چنان خونه رو برق انداخته بودم که حتی توی چوب ها هم میتونستی تصویر خودتو ببینی !
ولی خب دستام حسابی قرمز شده بود .
عیب نداره زود خوب میشه .
میخواستم تا لیوای برمیگرده خونه رو تمیز نگه دارم ._ خب فقط مونده شستن لباس ها و تمیز ک...
با صدای کوبیده شدن بلند و وحشتناک در جیغ کوتاهی زدم .
_ آیناااا ، آینا خونه ایییی ؟؟؟
وحشت زده خودمو به در رسوندم و بازش کردم .
راشل رو دیدم که ترسیده و داغون پشت در بود و به خودش میلرزید ._ چ.. چهه... چیشدههه؟؟
_ تاا..تایتتت...
آب دهنشو وحشت زده قورت داد و فریاد زد
_ تایتااان ها حمللله کردن ...
چند ثانیه سر جام خشک شدم و بعد پقی زدم زیر خنده
_ چی داری میگی راشل ؟ تایت...نذاشت حرفمو کامل کنم و دستمو گرفت و کشید
_ وقت نداریم ..
با سرعت داشت میدوید سمت خونه خودش و دست منو هم محکم گرفته بود .
_ دستمممو ول کن ، من .. من نباید از خونه بیام بیرون ..
در خونشو باز کرد و وارد خونه اش شدیم .
دخترش آدری که وسط خونه نشسته بود با ورود ما از جاش بلند شد که مادرش فریاد زد ._ آدری باید بریمم ...
قبل اینکه آدری چیزی بگه دست اون رو هم گرفت و دوباره به بیرون خونه دوید .
آدری با صدایی که میلریزد پرسید
_ مامان چیشده؟_ دیوار ماریا سقوط کرده ..
من_ چی داری میگی ؟ چطور ممک..
بلند داد زد _ فقط باید ازینجا بریمممم ..
دستمو باشدت کشیدم و خودمو ازاد کردم
_ منن..من نمیتونم بیام ..لی .. لیوای..اون امروز برمیگرده...
اون ...راشل که مقاومت منو دید سیلی محکمی به صورتم زد . اشک توی چشمام حلقه زد که راشل گفت
_ آینا به خودت بیا .. دیوار ماریا سقوط کرده..شوهر من هم توی همون گشت همراه لیوایه و همشون قطعا مردن .. میفهمیییی ؟؟ اونا مردن ..دستمو روی گوشام گذاشتم و گفتم
_ نه .. تو.. تو اشتباه میکنی .. لیوای گفت حتما برمیگرده .. اون به من قول داده .. اون ..راشل که گریش گرفته بود گفت
_ ما باید بریم میفهمی ؟محکم تر از قبل دستمو گرفت و کشید .
مقاومت نکردم .. اتفاقی که افتاده بود رو باور نمیکردم .. یعنی تایتان ها واقعا حمله کردن ؟
گیج و منگ بودم ..
![](https://img.wattpad.com/cover/301969763-288-k322706.jpg)
STAI LEGGENDO
me or marnie ?!
Fanfiction| تکمیل شده | فن فیک لیوای آکرمن داستان بعد از زمانی که لیوای از دنیای زیرزمین خارج میشه و وارد گروه شناسایی میشه، اتفاق میوفته.. بیشتر شخصیت ها داخل انیمه اتک ان تایتان هم هستن و فقط چند نفرو اضافه کردم .. اولین داستانیه که دارم مینویسم باهاش مهرب...