وقتی که نبودی

191 21 0
                                    

با ناراحتی از بغل هانجی بیرون اومدم
_ یعنی نمیشه منم با خودتون ببرین ؟

_ هیچ جوره نمیشه . تو هیچی از سلاح های سه بعدی ما نمی‌دونی و تا حالا تایتانی رو از نزدیک ندیدی ‌. اگه ببریمت فقط چند نفر باید مواظب تو باشن ! نگران اون دخترا نباش خوب گوشاشونو پیچوندم اذیتت نمیکنن .

با ناامیدی سرمو تکون دادم .
هانجی بعد از خداحافظی سوار اسبش شد و راه افتاد .
لیوای رو دیدم که داشت زین اسبش رو نصب میکرد . جلوتر رفتم و نزدیکش ایستادم .
با بیچارگی بهش نگاه می‌کردم .
لیوای _ ناندا ؟ ( چیه؟ )

_ امم..خب.. میخواستم بگم... مواظب خودت باش !

نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و سوار اسبش شد
_ تو هم همینطور !

نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و سوار اسبش شد _ تو هم همینطور !

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

و رفت.

آهی کشیدم و رفتم خوابگاه . هه قراره حسابی خوش بگذره !

جلوی آینه نشستم و مشغول شونه کردن موهام شدم . این شونه ای بود که هانجی بهم قرض داده بود .
خیلی دختر خوبی بود ، نمی‌دونم چرا انقدر با من خوب رفتار می‌کنه !

از توی آینه میکا رو دیدم که با نفرت بهم خیره شده بود.

برگشتم سمتش و پرسیدم _ چیزی شده؟

_ فکر کردی می‌تونی مخ لیوای رو بزنی ؟

چشمامو گرد کردم و گفتم _ مخ لیوای رو بزنم ؟؟

با حسادت آشکاری گفت _ دیشب که خوب بغلش کرده بودی تو حیاط ، صبح هم دیدم باهاش حرف میزدی . موندم چرا لیوای بهت این اجازه رو میده ‌. آخه قیافه ای هم نداری که بخواد توجه خاصی بهت داشته باشه . من از تو خیلی خوشگل ترم .

_ داری اشتباه میکنی .

جیغ کشیدو محکم کوبید روی قفسه سینم و گفت
_ من اشتباه نمیکنم دختره عوضی ! لیوای حتی جواب سلام منو هم نمیده ولی تو ای که فقط یک ماهه می‌شناسیش رو بغل می‌کنه . باید بهت بگم دلتو خوش نکنی چون تو اصلا در حد اون نیستی .

با بغض دستمو روی شونم گذاشتم و گفتم
_ داری اذیتم میکنی !

_ به جهنم !

بعد به سمت اینه هولم داد و از اتاق رفت بیرون و درو محکم بست .

از شدت تعجب سرجام خشک شده بودم ؛ با اینکه بغض کرده بودم خندم گرفته بود ! واقعا داشت به زندگی نکبت بار من حسودی میکرد ؟ به منی که یک روز خوش ندیده بودم حسودی میکرد ؟
واقعا مسخره بود . رفتار لیوای به نظر من طبیعی بود . شاید چون اونا سرباز های زیردستش هستنن باهاشون خیلی جدی رفتار میکنه .

دستمو روی شونه دردناکم گذاشتم . دختره وحشی ! کاش یکم ادب بهت یاد میدادن !

me or marnie ?!Where stories live. Discover now