به صحنهی روبه روش خیره بود و تحسین در نگاهش موج میزد.
هنوز هم در تعجب بود که مردِ خوابیدهی مقابلش چطور همون پسر چشم گردالی بود که داخل دبیرستان دیده بود.
با گذشت چندسال بازهم صحنهی پسرِ سرگردونی که داخل حیاط دبیرستان دیده بود رو به یاد داشت.پارک جیمین سرکش و شیطون هیچوقت فکر نمیکرد روزی به عنوان همسر جئون جونگ کوک روی سکوی کلیسا ، مقابل چندصد نفر سوگند ازدواج یاد کنه.
قبل از اون هم حتی زمانی که جئون بهش زنگ زد و برای دعوا داخل یه رستوران کشوندش و جیمین واقعا نمیدونست علت اون دعوا چیه بازهم جیمین با تردید رفت اما انتظار هرچیزی رو داشت جز اینکه پسر با حلقه جلوش زانوش بزنه و ازش درخواست ازدواج کنه.
اون پسر خرگوش نما یه عجیب غریب غیر قابل پیشبینی بود و این برای جیمین واضح بود.
اوایل که به پسر نزدیک شد انتظار داشت شخصیتش مثل چهره ی معصومش اروم و خجالتی باشه اما زمانی که پسر به دیوار دبیرستان کوبیدش و چشمای گردش خمار شد، نظرش به سرعت عوض شد.با کشیده شدنش داخل بغل یکی از فکر بیرون اومد و به چشمای بستهی جونگ کوک نگاه کرد.
مرد با صدای گرفته ایی پرسید « میدونم جذابم جیمین شی اما لطفا اینقدر خیره نگاهم نکن »
لبخند کمرنگی زد و جواب داد « اول اینکه صبح بخیر دوم اینکه متاسفم بیبی واقعا نمیتونم از نگاه کردن بهت دست بردارم »
جیمین از بروز احساساتش ترسی نداشت بلکه این جونگ کوک بود که در ابراز احساسات ناتوان بود.
اما زمانی که با جیمین اشنا شد تونست طعم جدیدی از یک حس فوق العاده رو بچشه، شاید کنار بقیه خیلی خونسرد و کم حرف بود اما کنار جیمین به فردی متفاوت تبدیل میشد.جونگکوک چشمای مشکیش رو باز کرد و با خواب الودگی دستی بهشون کشید.
با کامل باز کردن چشمهاش، خطاب به همسرش که نگاهش میکرد گفت « صبح بخیر بیبی ، قبل از اینکه غر زدن رو شروع کنی باید بگم که روزهای تعطیل برای خوابیدن هستن »
چند لحظه به چشمهای جیمین خیره شد ، سپس سر جلو برد و با فرو بردن گونهی برجسته و نرم جیمین درون دهنش ، مک آرومی بهش زد.
جیمین بیصدا منتظر موند تا کار همیشگی مرد تموم بشه اما با فرو رفتن دندون های تیز جونگکوک درون لپش و گاز دردناک مرد اخی گفت رو بازوش رو نیشگون گرفت.
با عقب کشیدن جونگکوک با حرص ضربهای به سینهی مرد زد و معرض غر زد « درد میکنه دیوونه! »
جونگ کوک ناخودآگاه خیره به لب های آویزون و اخم کمرنگ پسر لبخند شیرینی زد که با ناگهانی پرت شدنش روی تخت لبخندش ماسید.
YOU ARE READING
MADDENING LIES
Fanfiction📌 {دروغ های دیوانه کننده} 📌{ ژانر : انگست ، اسمات ، امپرگ ، فلاف ، رومنس} 📌 { کامل شده } زندگی داشت براشون خیلی رویایی پیش میرفت. باید مثل زوجی که منتظر به دنیا اومدن بچشون بودن رفتارمیکردن اما هیچ چیز اونطور که باید پیش نمیرفت . نه احساس بین...