( Part 26 )

1.3K 244 111
                                    

دستاش رو دور کمر ظریف پسر حلقه کرد سپس هقی زد .
شنیدن اون خبر، قشنگ ترین و بهترین هدیه‌ایی بود که میتونست داخل روز تولدش بگیره.

پسر کوچیکتر پا به پای خودش گریه میکرد و دستش رو روی موهای جونگ‌کوک‌ میکشید.

صدای گریه و هق هق های بلند جونگ‌کوک‌ داخل سالن طنین می‌نداخت و هر لحظه بغض درون گلوی یجی رو بزرگتر از میکرد.
یونجون با دیدن گریه‌ی جیمین بغضش شکست سپس با قدم های کوتاه و کوچیکش سمت پدراش رفت.

با رسیدن به والدینش با بغض زمزمه کرد « بابا»
پس از اوم خودش رو داخل بغل جیمین انداخت.

یجی هم به تقلید از برادرش جلو رفت و با انداختن خودش داخل بغل بزرگ جونگ‌کوک‌ بغضش شکست.

اون دو واقعا دلیل گریه‌ی والدینشون رو نمی‌دونستند اما دیدن قطره‌های بلورین اشک روی گونه‌ی پدرانشون باعث شده بود ناخودآگاه به گریه بیفتند.

در طرف مقابل جونگ‌کوک که کنترل احساساتش رو از دست داده بود با محکم بغل گرفتن دخترکش سرعت ریزش اشک‌هاش افزایش یافت.

جیمین اولین نفر خودش رو جمع و جور کرد و با پاک کردن اشکای یونجون جلو رفت و سر جونگ‌کوک رو بغل کرد.

بوسه روی محبت آمیز روی موهای کوتاه و پرکلاغیش گذاشت سپس دستی به صورت خیس و سرخ یجی کشید.

جیمین با دیدن گریه جونگ‌کوک‌ نیازی به فکر کردن زیاد برای فهمیدن دلیل گریه‌ی مرد نداشت.
اون از قبل خبر قطع درمان شدن جونگ‌کوک‌ رو شنیده بود اما از دکتر خواسته بود که این خبر رو روز تولد مرد، شخصا بهش اعلام کنه.

مرد هیجان زده به لباس جیمین چنگ انداخت و با صدایی گرفته لب زد « ناامیدت نکردم. بهت گفتم جبران میکنم. تمام سختی هات رو جبران میکنم! و توهم ازم ناامید نشدی و می‌دونستی خوب میشم.. تو چی هستی؟ یه فرشته؟ »

تهیونگ با پیاده شدن از آسانسور سمت واحد سوم حرکت کرد که با دیدن درِ بازِ خونه تعجب کرد.

کنجکاو نزدیک تر رفت سپس وارد خونه شد اما به محض وارد شدنش به خونه، خانواده‌ی کوچیکی رو دید که نشسته روی زمین درحال گریه کردن هستن.

در لحظه استرس درون رگ‌هاش پخش شد و با چشم‌هایی درشت از تعجب و نگرانی تقریبا فریاد زد « اینجا چه خبره؟! »

***

یونگی که نمیدونست بخنده یا گریه کنه آه بلندی کشید و با تنگ کردن حلقه‌ی دست‌هاش به دور شونه‌ی هوسوک ناله کرد « خدای من.. نمیتونم باور کنم.. شاید خوابم؟ »

هوسوک صبورانه لبخندی زد و جواب داد « خواب نیست و هیچ غمی هم ابدی نیست. جونگ‌کوک‌ بلاخره خوب شد! »

MADDENING LIESTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang