(Part 27)

1.1K 254 150
                                    

« این انگشت لعنتی استخون داره یونجون! نباید با اون دندونای تیزت فشارش بدی! »

و با کلافگی برای هزارمین بار انگشتش رو از دهن یونجون بیرون آورد.

یجی که روی شونه‌ی جونگ‌کوک‌ نشسته بود، بدون توجه به کل کل یک طرفه‌ی پدر و برادرش لاله‌ی گوش جونگ‌کوک‌ رو داخل دهنش برده بود و اون رو می‌مکید.

یونجون با پرویی و بدون توجه به اخطار جونگ‌کوک‌ با اخمی کیوت برای بار هزار و یکم انگشت مرد رو گاز گرفت.

حالت گریه به خودش گرفت و سرش رو پایین انداخت که یجی با بیرون اومدن نرمی گوش کرد از داخل دهنش سیلی از پشت به صورت پدرش زد.

_ « من چه گناهی کردم خدایا؟ جیمین چطور شما هارو تحمل می‌کنه؟! »

با تموم شدن جملش صدای زدن رمز در اومد  سپس جیمین در حالی که کوله‌ی دانشگاهش رو روی شونه حمل می‌کرد وارد خونه شد.

با خوشحالی، طوری که انگار دنیا رو بهش دادن از جا بلند شد و توجه‌ایی به یجی، که از گردنش آویزون بود نکرد.

با قدم های تند سمت در رفت و با سلامی سریع یونجون رو داخل بغل جیمینِ شوکه گذاشت سپس با جدا کردن یجی از خودش اون رو هم کنار پای پسر رها کرد.

آب دهنش رو شوکه قورت داد و نظاره گر جونگ‌کوک‌ شد که خودش رو روی کاناپه انداخته بود.

درحالی که با چشم‌های درشتش خونه رو بررسی میکرد پرسید « اینجا چه خبره؟! چرا انگار بمب ترکیده؟! »

با حرص سرش رو درون بالشتک مبل کوبید و خفه زمزمه کرد « از بچه هایی که آوردی بپرس؟! »

طلبکار دست بیکارش رو‌ روی پهلوش گذاشت و جواب داد « عزیزم به این هم توجه داشته باش که من خودم به تنهایی بچه تو شکمم نکاشتم! »

صاف نشست و اعتراض کرد « من غلط کردم باشه؟! لطفاً فقط این توله‌هایی که آوردی رو از من دور کن »

یونجون رو روی زمین، کنار یجی گذاشت و سمت سالن رفت.

+ « متاسفم هانی اما دیگه دیره! اون موقع که کاندوم نمیذاشتی باید به فکر این موقع هم می‌بودی »

حقیقتا بعداز اون همه تحمل کردن بچه‌ها دیگه حوصله‌ی کل کل و بحث با جیمین رو نداشت بنابراین سرش رو روی کوسن گذاشت و چشم‌هاش رو بست.

نگاهش رو از جونگ‌کوک‌ گرفت و به سس قرمزی که روی میز ریخته بود با چندش نگاه کرد.
حتی یه دقیقه هم تحمل این وضعیت رو نداشت چون مطمئن بود اگه خونه داخل همین وضعیت بمونه فرار می‌کنه.

با خستگی آهی کشید. بعداز اولین روز دانشگاه پس از مدتی طولانی، باید تمیزکاری میکرد.
میدونست تحمل کردن بچه ها خودش به اندازه کافی خسته کنندس پس نمی‌خواست جونگ‌کوک‌ بیشتر از این اذیت کنه.

MADDENING LIESWhere stories live. Discover now