(Part 14)

1.6K 311 172
                                    

همونطور که سمت آپارتمانش میروند با مادرش تماس گرفت.

شب قبل تهیون با اولین پروازی که به سمت آمریکا بود از کره رفته بود چون تحقیر شدنش جلوی برادر کوچیکش چیزی نبود که انتظارش رو داشت  به علاوه اون دیگه کاری برای انجام دادن داخل این کشور نداشت .
کار های پایان نامه‌ی دانشگاهش رو انجام داده بود و میخواست چند روز برای تفریح و استراحت بمونه که همون روز اول گند زده بود.

با بلند شدن صدای پرمحبت مادرش لبخندی زد
با شادی گفت « سلام خانمِ خوشگل. بدون من حالت خوبه ؟ »

سوجین که با شنیدن صدای پسرش داغ دلش تازه شده بود ناگهان زد زیر گریه و تهیونگ رو شوکه کرد.

تهیونگ هُل شده ماشین رو کنار خیابون نگه داشت و با چنگ زدن موبایلی که روی پاش بود اعتراض کرد « مامان! قربونت برم گریه نکن. اگه به گریه کردن ادامه بدی منم میزنم زیر گریه! »

مادر تهیونگ وسط گریه خنده ایی کرد.
تهیونگ هنوز هم پسر کوچولوی خودش بود.

انگار تهدید پسر سازگار بود چون سوجین با پاک کردن اشک‌هاش قربون صدقه‌ی پسری رفت که به
اندازه‌ی یک دنیا دلتنگش بود.

مکالمه ی طولانی با مادرش داشت اما اون برای مطمئن شدن از یک چیز زنگ زده بود.
در نهایت مقداری مکث کرد سپس پرسید « دیشب تهیون بلیط برای آمریکا داشت. رسید به خونه؟ »

سوجین که گُمان میکرد پسر برای خواهرش نگرانه با مهربونی جواب داد « آره عزیزم صبح اومد.. خیلی خسته بود. از زمانی که اومده خوابه »

لبخندی از روی رضایت زد. خوشبختانه خواهرش این بار سر به هوایی نکرده بود.

بعداز سوالش مکالمشون زیاد طول نکشید و با خدافظی طولانی تلفن رو قطع کرد.
انگار با شنیدن جواب مادرش باری سنگین از روی دوشش برداشته شد.

***

_ سه ماه بعد

نفس‌هاش تیکه تیکه شده بودند.
داخل ماه آخر بارداریش بود و ریه هایش گنجایش هوای زیادی رو نداشتن و باعث شده بود که به نفس نفس بیوفته.

بیشتر از قبل وزن اضافه کرده بود اما هیچی از زیباییش کم‌ نشده بود بلکه به قول تهیونگ کیوت و خوشگل شده بود.

لعنت بهش! تهیونگ دوست داشت جیمین همیشه همینقدر گونه دار و تپل بمونه چون اون زمان چلوندش داخل بغلش براش راحت تر میشد.

یکی دیگه از دلایلی که تهیونگ از وزن اضافه کرده جیمین راضی بود بخاطر راه رفتن پنگوئن مانند پسر بود.
جیمین واقعا میتونست مثل قبل قدم‌های محکم و سریع برداره و همین به تهیونگ فرصت میداد که بدون نگرانی بابت کتک خوردن از دست پسر اذیتش کنه.

MADDENING LIESWhere stories live. Discover now