(Part 6)

1.5K 287 103
                                    

جونگ کوک دست دور گردن جیمین انداخت و با ملایمتی که هیچ شباهتی به لحن سردش نداشت از پسر پرسید « عزیزم چی میخوری؟ قهوه برات مضره پس اب پرتغال بخور! »

بقیه که به رفتار های اون دو عادت داشتند لبخند ساده ایی زدن و مشغول گپ زدن شدن
اما جیمین...
پسرک بهت زده به چشمای جونگ کوک زل زده بود و تکون نمیخورد.

چطور میتونست در طول یک هفته با جیمین به سردی رفتار کنه و بعدش در عرض نیم ساعت اینقدر رفتارش عوض بشه؟
جونگ کوک مست بود؟
یا شایدم بیماری دو شخصیتی داشت.
هرچی که بود جیمین رو شوکه کرده بود.

مبهوت پلک زد و سرش رو پایین انداخت.
گیج از رفتاری های جونگ کوک لب لیسید و به دستاش زل زد.
بعد از مدتی لبخندکمرنگی زد.
شاید جونگ کوک دوباره رفتارش خوب شده بود
و یا شایدم کنار والدینشون اینطور ملایم رفتار میکرد.
هرچه که بود جیمین دلش میخواست حتی برای دوساعت هم که شده توجه جونگ کوک رو مثل قبلا داشته باشه.

با لبخند سر بلند کرد و اروم لب زد « اب پرتغال میخورم »
و لیوان بلند رو از روی میز بلند کرد.

مادر جونگ کوک با لبخند سر سمت جیمین چرخوند و پرسید « حالت چطوره جیمین؟ بچه اذیتت نمیکنه؟ »

جیمین به محض شنیدن حرف مادر جونگ‌کوک‌ گونه هاش سرخ شد و سر پایین انداخت.

هنوز به این مسئله عادت نکرده بود.
چون اگه منطقی فکر کنیم قبول کردن اینکه به عنوان یک پسر بارداری خیلی غیر قابل قبول و سخته ولی جیمین داشت باهاش کنار میومد
چون حاضر بود مردونگیش زیر سوال بره ولی بتونه بچه ایی از خون و گوشت خودش و جونگ کوک داشته باشه.

با شرم جواب داد « ممنون.. نه. باهاش کنار میام »

هی یون با رضایت سری تکون داد که مادر جیمین اضافه کرد « عزیزم اصلا نترس. خودمون بهت کمک می‌کنیم ، هر موقع دلت خواست زنگ بزن خودم میام پیشت »

جیمین لبخند پرمحبتی به صورت درخشان مادرش زد و سری تکون داد.

جونگ کوک دستش رو روی کمر جیمین سُر داد و با پرویی گفت « خودم مراقبش هستم شما نگران نباشید! »

جیمین با حرف جونگ کوک پوزخند کمرنگی زد و با تاسف سرش رو به چپ و راست تکون داد.

همگی به صحبت کردن باهم مشغول بودنپ که خدمتکار عمارت جئون اماده بودن میز شام رو اعلام کرد.
جیمین به محض نشستن روی میز به غذاها نگاه کرد و با ندیدن غذایی که ممکن بود حتی یک درصد هم حالش رو بهم بزنه با رضایت لبخندی زد.
انگار هی یون به فکرش بوده که برای شام غذاهای بد ریخت رو از نظر جیمین درست نکرده بود.

جونگ کوک تشکری از خانوادش کرد و با مهربونی برای جیمین غذا کشید.
زمان شام تمام حواسش به جیمین بود و از پسر میپرسید که آیا چیزی میخواد یانه.
لعنت به این دو شخصیتی عوضی که باعث گیج‌ شدن جیمین شده بود.
اما الان زمانش نبود تا علت رفتار جونگ کوک رو ازش بپرسه.
پس چرا از این فرصت استفاده نمی‌کرد؟

MADDENING LIESWhere stories live. Discover now