بدنش سرد بود و استخون های بدنش میلرزید.
چقدر بی رحمانه جونگکوک رو قضاوت کرده بود.
چطور تونسته بود انگ خیانت بهش بزنه اون هم درست زمانی که مرد با بیماریش دست و پنجه نرم میکرد.برای خودش متاسف بود و نگاه کردن به چشمهای صادق جونگکوک خجالت زدش میکرد.
آب دهنش رو قورت تا بلکه از خشکی دهنش کم شه.
لبای خشک شده و لرزونش رو حرکت داد و زمزمه کرد« پس اون سفر های هفته ایی چی؟ »جونگکوک مقداری مکث کرد ، سپس با تر کردن لبهاش ادامه داد.
_ فلش بک
با لبخندی تلخ به جونگکوک که با مردمکهایی لرزون به تصویر خودش داخل آیینه خیره بود نگاه میکرد.
میدید چطور با هر حرکت ماشین ریش تراش چطور موهای مشکیش از ته زده میشن.
جونگکوک میخواست با چه دروغی قاصدکش رو راضی کنه و توضیح بده؟
بگه امروز اولین جلسه ی شیمی درمانمه و باید موهام رو میزدم؟
واکنش عزیزکش چی بود؟با تموم شدن کار آرایشگر لبخند کمرنگی زد و از روی صندلی بلند شد.
با لبخندی بیجون هزینه رو حساب کرد و با گرفتن کلاه کَپش از یونگی از آرایشگاه بیرون اومد.با نشستن دست گرم و بزرگ یونگی روی شونش سمت تنها حامیش برگشت که با لبخند دلگرم کنندهایی بهش خیره بود.
با رسیدنشون به واحد جونگکوک، مرد ابتدا رمز در رو زد و یونگی رو اولین نفر به داخل هدایت کرد.
پشت در ایستاد، سپس با کشیدن چند نفس عمیق و بلعیدن بغضش داخل رفت.داخل که شد و با واکنش خوشحال جیمین مواجه شد اما این خوشحالی زیاد موندگار نبود.
مدتی از اومدنش به خونهی جونگکوک با اون دکوراسیون آرامش بخش گذشته بود که با توضیح دادن موضوع برای واقعی جلوه دادنش زد زیر خنده.
چقدر خوب که جیمین زود به طبقهی بالا رفته بود در غیر اینصورت با جاری شدن اشکهای یونگی روی گونه هاش تمام چیزی که تظاهر کرده بود پودر میشد.
اشکهایی که اگه هرکس میدید فکر میکرد بر اثر خندیدن زیاده اما هیچکس از قلب و درون دیگری خبر نداره.*پرش به چند هفته بعد
*شبی که یونگی به جیمین زد._ « هیونگ.. »
با زمزمهی بی رمق شخصی پلکهای بسته شدش باز شدن و نگاهش سمت جسم جونگکوک روی تخت چرخید.
لبخند مهربونی زد و از روی کاناپهی داخل اتاق بلند شد.سمت تخت بیمارستان رفت و کنارش ایستاد.
با نگاهی به صورت لاغر شدهی جونگکوک پرسید « چیزی احتیاج داری؟ »سر جونگکوک اروم به چپ و راست تکون خورد سپس مرد با لحن بی جونی لب زد « دلم برای جیمین تنگ شده...دلم برای بچه هم تنگ شده »
YOU ARE READING
MADDENING LIES
Fanfiction📌 {دروغ های دیوانه کننده} 📌{ ژانر : انگست ، اسمات ، امپرگ ، فلاف ، رومنس} 📌 { کامل شده } زندگی داشت براشون خیلی رویایی پیش میرفت. باید مثل زوجی که منتظر به دنیا اومدن بچشون بودن رفتارمیکردن اما هیچ چیز اونطور که باید پیش نمیرفت . نه احساس بین...