( Part 36)

973 208 80
                                    

در خونه محکم باز شد و یجی در حالی که عینکی آفتابی روی چشم‌هاش داشت وارد شد.

سینه ستبر کرد و با غرور فریاد زد « رئیس‌تون برگشته! »

جیمین که درحال رفتن به آشپزخونه بود بلند مثل خود دختر جواب داد « خوش اومدی عزیزم خوش گذشت؟ »

یونجون برخلاف پدرش چهرش رو جمع کرد و نالید « اههه باز این مزاحم برگشت! بیشتر می‌موندی! »

لبخندی ملیح به لب نشوند و با چرخیدن سمت پسر با حرص جواب داد « دلم واسه صورت کبود از عصبانیتت تنگ شده بود برگشتم تا دوباره اذیتت کنم »
سپس شیطانی خندید.

چشم‌هاش رو داخل حدقه چرخوند و با نشون دادن انگشت وسطش به یجی نگاهش رو به تلویزیون داد.

یجی چشم‌ غره‌ایی به یونجون رفت سپس با دویدن به سمت آشپزخونه، نزدیک جیمین شد و با حلقه کردن دستاش دور گردن مرد جواب داد « تنها آدم نرمال و دوست داشتنی این خونه تویی عزیزدلم، دلم برای گاز گرفتنت تنگ شده بود نرمالو! »

سپس محکم گونه‌ی سفید جیمین رو بوسید.
جیمین طبق عادت خندید و با جدا کردن یجی از خودش سمت یخچال رفت.

مثا جوجه اردک پشت سر مرد به راه افتاد و التماس کرد « جیمین شی لطفا! فقط یه گاز! »

سرش رو به طرفین تکون داد و با پس از بیرون آوردن رب گوجه فرنگی گفت « فکرش هم نکن جئون یجی‌! »

با لب‌های جلو اومده بدون اینکه ناامید شه نالید «اخ تو‌ که نمیدونی وقتی این گوشت نرمت زیر دندونام فشرده میشه چه حس بهشتی میده! »

نگاهش رو روی صورت مرد چرخوند و با مکث کردن روی لب‌های صورتی مرد ادامه داد « ولی لبات هم خوبه ها! دقت کردی همیشه کمی نیمه  با‌زن و آدم برای گاز گرفتنشون وسوسه میشه؟! »

_ « نرم و صورتی. بزرگ و شیرین »

با شنیدن صدای جونگ‌کوم و بلافاصله قرار گرفتن دست مرد روی شونش با اطمینان به پدر بزرگترش تکیه داد و تایید کرد « دیدی بابا هم تایید کرد! یه گاز فقط پاپا! »

جونگ‌کوک‌ ابتدا با رضایت سر تکون داد اما با یادآوری چیزی یجی رو از خودش دور کرد و با جدیت گفت « صبرکن ببینم! تو‌ فقط حق داری در لب‌های همسر من نظر بدی! حق نداری داخلشون سهیم شی! »

با فهمیدن اینکه چی گفته هول کرده غر زد « نه! اصلا حتی حقم نداری در مور لب‌های جیمین نظر بدی! چه معنی میده تو اینقدر چشمت دنبال لب‌های پدرت باشه؟! »

MADDENING LIESWhere stories live. Discover now