(10)

1.1K 151 1
                                    

با تعجب وارد اتاق شد و نگاهی به اطرافش انداخت با ندیدن چیز مشکوکی اخماش باز شدن،با خوش‌رویی سمت جونگکوک برگشت:
"اوه شرمنده فکر کنم خواب بودی"
اشاره‌ایی به جونگکوک کرد که روی تخت دراز کشیده بود.
جونگکوک لبخندی زد و سریع از روی تخت بلند شد و رو به روی تهیونگ ایستاد:
"اوه نه اتفاقا خیلی وقته خوابیدم پس سر حالم من یه دوش میگیرم البته اگه میتونم"

تهیونگ سری تکون داد و با لبخند از اتاقش خارج شد
از روی میز کاغذی برداشت و شماره رستوران مورد علاقش و گرفت بعد سفارش دادن دوتا بسته مرغ سوخاری به سمت آشپزخونه رفت جایی که خیلی وقت بود پاش و توش نزاشته بود و حتی فکرش‌ هم نمی‌کرد روزی بخواد در بهم چسبیده خونه‌شو باز کنه ولی اون الان اینجا بود با پسری که حتی درست حسابی نمی‌شناختش!

سرشو تکون داد تا فکرای بیهوده و پوچش از مغرش خارج بشن
شغلش دیدش و نسبت به همه شکاک کرده بود!

بعد انداختن چند تا تکه یخ توی لیوان زنگ در زده شد
با لبخند و کمی عجله در و باز کرد و غذایی که سفارش داده بود و گرفت بعد چیدنشون توی دوتا ظرف توی لیوان ها سوجو ریخت و کمی تکونش داد تا خنک تر شن

همون موقع جونگکوک با ربدوشامش از توی اتاق خارج شد و با دیدن غذاهای روی میز چشماش برق زدن
همینطور که به موهای خیسش چنگ میزد گفت:
"اوه من عاشق مرغ سوخاری با سوجوام"

بعد این حرفش سریع پشت میز نشست و با لذت تکه‌ی بزرگی از مرغ و گاز زد و از طمع بسیار خوبش چشمایِ غرق در لذتش و بست

اما تهیونگ هنوز توی شوک اتفاق چند لحظه قبل بود اون پسر با موهای خیس از آبش زیادی جذاب شده بود
تشری به افکارش زد و سریع روی صندلی رو به رو جونگکوک نشست

تکه مرغی برداشت و شروع به خوردن کرد بعد از اینکه هردو حسابی سیر شدن و سوجو‌ شون هم تموم شد جونگکوک تشکری کرد و ظرفارو بلند کرد و توی ماشین ظرف شویی قرار داد

به سمت اتاق تهیونگ رفت و حوله‌شو باز کرد هنوز یکم موهاش خیس بودن و حوصله خشک کردنشون و نداشت
پس بی اهمیت به چکه کردن آب موهاش یکم نم‌شو با حوله گرفت و یه هودی اورسایز آبی با شلوار ورزشی مشکی و پوشید

توی آینه به خودش نگاه کرد پوست تقریبا برنزه‌ش با این لباس؟
زیادی کیوت نشده بود؟
شونه‌ایی بالا انداخت قرار نبود که سبک زندگیشو تغییر بده!

برای بار دوم وارد سالن تقریبا بزرگ تهیونگ شد.
تهیونگ روی کاناپه رو به روی تلویزیون لم داده بود و شبکه هارو بالا پایین می‌کرد

جونگکوک به سمتش رفت و خودش و روی ‌کاناپه کنار تهیونگ پرتاب کرد
تهیونگ که انتظار اینو نداشت یکم سرجاش تکون خورد و بعد از نیم نگاهی به پسر کیوت بغلش با لبخند دوباره به شبکه‌های به درد نخور تلویزیون خیره شد!

One touch(Vkook)Where stories live. Discover now