(34)

926 112 3
                                    

تهیونگ با سردرد بدی چشماش و آروم باز کرد
با دیدن سقف سفید و بوی الکل خسته آهی کشید و با بدن کوفته شده‌اش روی تخت نشست.

آروم سرم و از رگش جدا کرد و جای سوزن و کمی ماساژ داد
با سردرد خفیفش بلند شد و با قدمای آروم از اتاق خارج شد

با دیدن دنیل که روی صندلی های انتظار خوابش برده بود لبخندی زد و به سمتش رفت و دستش و توی موهای بلندش فرو کرد

دنیل آروم چشماش و باز کرد و خمیازه‌ایی کشید
"بلاخره از خوابت انگار دست کشیدی"
تهیونگ سرش و تکون داد و لبخندی زد و روی صندلی کنار دنیل نشست

"یک روز و دوساعت خواب بودی"

تهیونگ ابروهاش بالا پرید و خنده خجالت‌زده‌ایی کرد

+پس حسابی خستگی هواپیما از بدنم بیرون رفته

دنیل سرش و تکون داد و موهاش و به پشت گوشش هدایت کرد
درسته بدن تهیونگ فاقد خستگی بود اما یه چیزی روی قلبش سنگینی می‌کرد و مجبورش می‌کرد تا سال ها بخوابه

+حال دوستت چطوره؟

"اصلا خوب نیست دوتا زخم بزرگ روی بدنش داره که یکش به اجزای داخلی بدنش آسیب رسونده،صورتش کاملا نابود شده و قابل شناسایی نیست و جای شلاق و شوک الکتریکی روی بدنشه"

تهیونگ شوکه از روی صندلی بلند شد و گفت"کدوم اتاق؟"

دنیل لبخند آرومی زد و با صدای خسته گفت:
"اتاق کنارته"
تهیونگ سریع به سمت اتاق رفت و وارد شد
با قدمای شل شده به سمت پسر روی تخت رفت و بالای سرش ایستاد

با کبود بودن صورتش و دستگاه اکسیژن جلوی دماغ و دهنش لبخند غمگینی زد و انگشتای لرزونش و به سمت موهاش برد

موهاش و نوازش کرد و از حسی که سال ازش دریغ بود نهایت استفاده رو برد
قلبش حسابی توی قفسه سینه‌اش می‌کوبید و این برای تهیونگ لذت بخش بود

+جونگکوکا تو همیشه باعث تند تر شدن ضربان قلبمی چطوری تونستم بدون تو دووم بیارم؟

اشکای تهیونگ روی صورتش ریخت
تهیونگ آروم پوست گردن جونگکوک و نوازش کرد و از آرامشی که بهش تزریق می‌شد قلبش شروع به خوشحالی کرد

+الان که اینجا پیدات کردم نمیتونم ازت دست بکشم،حسی که سه سال سرکوبش کردم الان قوی تر ریشه گرفته بدون تو نمیتونم

تهیونگ هق آرومی زد و خسته و بی پناه روی بدن درد کشیده پسر کوچیکتر خم شد و کنار گوشش زمزمه کرد

+نمیدونم چه اتفاقی برات افتاده اما برای همه‌چی ازت عذر میخوام امیدوارم زودتر چشمای گردتو ببینم چشمای گردی که قلبم و میلرزونه.

تهیونگ دستی به صورتش کشید و اشکای رو گونش و پاک کرد و بعد نگاه آخر به جونگکوک از اتاق خارج شد

One touch(Vkook)Where stories live. Discover now