سردرد خفیفی که داشت اجازه بیشتر خوابیدن بهش نمیداد
پس علارغم میل باطنیش چشمای پف کردهاشو باز کرد و به سقف سفید زل زد.بعد چنددقیقه با بدن دردی که داشت روی تخت نشست و موهاش و بهم ریخت.
شاید مثل همه کابوسهاش اینم یه کابوس بود ولی از نوع شیرینش؟لبخندی زد و از روی تخت بلند شد دوباره چنگی به موهاش زد و از اتاق جونگکوک خارج شد.
هیچ ایدهایی نداشت که چطوری توی اتاق جونگکوک خوابیده و اهمیتیم براش نداشت همین که پتو و بالشت پر از عطر خنک پسر و تا صبح تنفس کرده براش کافی بود.به سمت آشپزخونه رفت اما با دیدن جونگکوک و آماده بودن میز صبحانه با تعجب به چهرهی جونگکوک نگاه کرد.
-بهتره صبحانهاتو بخوری و بری!
تهیونگ گُنگ توی چشماش زل زد
-گفتی مست نیستی..
تهیونگ که کم کم داشت همه چیز یادش میاومد با تعجب لب زد:
+پس خواب نبوده!
-بهتره یکم فرصت بدی بهم پس صبحانهاتو بخور و تنهام بزار.
تهیونگ که هنوز همه چی براش مبهم بود سرش و تکون داد و پشت میز نشست.
وقتی صبحانه خوردن هردو تموم شد جونگکوک صندلی و عقب کشید و بلند شد ولی با حرف تهیونگ دوباره نشست.
+دیشب بهت سخت گرفتم؟
-چیز مهمی نبود.
تهیونگ اخمی کرد و از روی صندلی بلند شد و به سمت جونگکوک رفت و بدون اهمیت به چیزی براید استایل بغلش کرد،نسبت به قبل لاغر تر شده بود.
+لاغر شدی.
-داری چه غلطی میکنی؟
تهیونگ جوابی به سوالش نداد و جونگکوک و روی کاناپه گذاشت.
جونگکوک خواست بلند بشه ولی با نشستن تهیونگ روی باسنش بین کاناپه و تهیونگ فیکس شد.با بالا رفتن تیشرتش از پشت محکم دست تهیونگ و گرفت اما تهیونگ با یه حرکت مچ دستش و آزاد کرد و با لحن بیخیالی گفت:
+نگران نباش فقط یه ماساژ سادس.
-مهربونیات و بزار برای بعد
+جبران دیشب
-گفتم زمان لازم دارم
+همینکارو میکنم،مراقبت از دور تا موقعی که آماده باشی برای داشتنم الانم وول نخور چون به هرحال من کارم و انجام میدم.
جونگکوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد کمی چشماش و به عنوان تلافی برای دیشب که لحظهایی چشم روی هم نزاشته بود،ببنده.
انگشتای کشیده تهیونگ پوست کمر جونگکوک نوازش میکردن و این حسابی خستگیهای چندسالشو از بین میبرد.
YOU ARE READING
One touch(Vkook)
Mystery / ThrillerCompleted با نگاه خیرهی کیم روی خودش پوزخندی زد،بلاخره وقتش رسیده بود 'با یک لمس ساده عاشقت میکنم' Couple:Vkook Genre:Mystery-Crime-Romance-Smut