(38)

996 107 2
                                    

+سوزن عشق؟کلمه مسخره‌اییه

-باهاش میتونم تیکه‌های قلبت و بهم وصل کنم.

+مثل سابق نمیشه!

-با عشقی که بهت میدم رد ترمیم شدن قلبتو خوب میکنم.

+پس قلب خودت چی؟

-قلب من وقتی تو بخندی مثل قبل میشه پس بخند برای ترمیم قلب ترک خورده‌ام.

.

نگاه آخر و توی آینه به خودش کرد و کلاهش و پایین‌تر کرد.
حس عجیبی داشت،حس هیجان و گناه بعد چندسال؟

از اتاق خارج شد و بعد برداشتن موبایل و کلتش از خونه بیرون رفت.
سریع سوار ماشینش شد و نگاهی به ساعت انداخت که 2صبح و نشون می‌داد.

بدون تلف کردن وقت پاشو روی گاز فشرد و با سرعت به مکان مورد نظرش رفت.
بعد ده دقیقه‌ ماشینش و توی یکی از کوچه های نزدیک به زندان پارک کرد.

با صدای موبایلش سریع جواب داد.

'اوکیه دوربینا به مدت نیم ساعت از کار افتادن'

جونگکوک تشکری از دنیل کرد و موبایلش و روی سایلنت گذاشت.
بعد چک کردن همه چی از ماشینش پیاده شد و به سمت ورودی رفت یا خالی بودنش نیشخندی زد و سریع به سمت اتاق مورد نظرش رفت.

39..39...

با دیدن عدد 39 لبخندی زد و در و باز کرد.
ماسکش و پایین کشید و به سمت جسمی که روی تخت بود رفت.

با صدای تقریبا بلندی بغل گوش تائه جون گفت:
-جناب کیم دلتون نمیخواد بیدار بشین؟

تائه جون با شنیدن صدای آشنایی توی خواب و بیداری سریع روی تخت نشست و با چشمای گشاد شده از ترس به جونگکوک نگاه کرد.

"تو..تو اینجا چیکار میکنی؟"

-به غیر از کشتنت اومدم یکم باهات حرف بزنم.

تائه جون خواست چیزی بگه که انگشت اشاره‌ی جونگکوک روی لبش نشست و ساکتش کرد.

-اینجا من فقط حرف میزنم.

جونگکوک بعد حرفش پوزخندی زد و به چشمای ترسیده‌اش خیره شد.

-مطلب اولم اینه که طبق تلاشای کرده‌ات برای جدا کردن من و تهیونگ باید بهت بگم من و اون باهمیم و خب تقریبا هرشب سکس داریم و عاشق همی..

تائه جون با صدای بلندی غرید و خفه‌شویی گفت.

-هنوز تموم نشده،شاید خیلی باهوش نباشم ولی دروغای فاکیت از همون اول برام مشخص بود
پدرم و تو دو قلو نبودید و تهیونگ پسر عموی واقعیم نیست.

"هه اون پدر حرومیت هیچ موقع متعلق به خانواده‌امون نبود اون فقط یه پسر بدبخت پرورشگاهی بود"

جونگکوک با پشت دستش ضربه‌ی محکمی به دهنش زد و با دوندونای چفت شده غرید:
-گفتم حرف نزن.

One touch(Vkook)Where stories live. Discover now