(29)

856 122 3
                                    

جونگکوک نفس عمیقی کشید و با پاهای لرزون وارد خونه شد
به سمت کاناپه رفت و نشست.
مطمئن بود که این یه کابوسه سیلی محکمی به لپش زد
هر لحظه امیدوار بود که از خواب بپره ولی انگار این کابوس نمیخواست ولش کنه.

چشماش و بست و نفسش و فوت کرد
باید یه فکری می‌کرد اگه تا امشب اینجارو ترک نمی‌کرد حتی جنازه‌اش هم پیدا نمی‌شد.

با وجود سردردی که داشت بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت
با دیدن برگه‌هایی روی اُپن اخمی کرد و برشون داشت
مربوط به کمپانی پدرش بود و فقط لازم بود تا امضاش بزنه.

چشماش و بست ضربه‌ایی به پیشونی‌اش زد تا درست فکر کنه
چاره‌ایی نداشت جونگکوک همین الان هم جونش توی خطر بود به خاطر چیزی که تا چند دقیقه پیش متوجهش شده بود

خودکار و از توی جیبش دراورد و تمام برگه‌هارو امضا کرد
بعد از تمام شدن کارش به سمت اتاقش دوید و کیف کوله‌اش و برداشت
تمام وسایلش و توی کیف گذاشت و مدارک و برگه هارو جمع کرد.

سوییچ ماشینی که سئوکجین براش فراهم کرده و بود و برداشت و درخونه رو باز کرد با شنیدن دوییدن به سمت خونه‌اش که هر لحظه نزدیک‌تر می‌شدن

جونگکوک به داخل خونه برگشت و به سمت اتاقش رفت
پنجره رو باز کرد و آویزون شد با وجود کوله‌ سنگینش میترسید و به سختی خودش و نگه داشته بود

با شل شدن لوله آبی که بهش آویزون بود جونگکوک چشماشو محکم بست و از اون ارتفاع روی زمین پرت شد

درد افتضاحی بدنش و در بر گرفته بود و نفس کشیدن و براش سخت می‌کرد به سختی بلند شد که درد بدی توی کمرش پیچید
به سمت ماشینش که کمی اون‌طرف تر بود رفت و بازش کرد سریع پشت فرمون نشست و حرکت کرد.

.
.
.
-جئون جونگکوک

کلید اتاقش و گرفت و سرش و تکون داد
با خستگی به سمت پله ها رفت و ازشون بالا رفت
چند روز مجبور بود که توی یه هتل نسبتا ارزون بمونه تا ردگیری نشه و از شانس بدش اتاقش توی طبقه ششم بود و بدون آسانسور
نفس عمیقی کشید و از پله ها بالا رفت

بعد ده دقیقه جونگکوک خیس از عرق جلوی در اتاقش بود
کلید و توی در انداخت و وارد اتاقش شد
با دیدن تخت یه نفره و کمد کوچولو لعنتی زیر لب گفت.

کفشاش و دراورد و بطری آبش و سر کشید و روی تخت نشست
نفساش تنظیم شده بودن و فکرش تازه به کار افتاده بود
باید چیکار می‌کرد؟

***
'تهیونگ داری چه غلطی میکنی؟'

تهیونگ چشم‌غره ایی به جیمین رفت و شروع به شمردن کرد

+بیست و هفت،بیست و هشت،بیست و نه

جیمین با اخم غلیظی لگد آروم به باسن تهیونگ زد که به جلو پرتاب شد و نتونست شنای سی‌امش و بزنه

One touch(Vkook)Место, где живут истории. Откройте их для себя