(19)

1K 128 1
                                    

-بانی عضله‌ایی؟

+از موقعی که ورزش میکنی بدنت خیلی سنگین تر شده

-دوسش نداری؟

+عاشق بدن عضله‌ایتم از پسرای ریز و ظریف زیاد خوشم نمیاد

جونگکوک لبخند نمکی زد و سرش و پایین انداخت که همون موقع به سمت تهیونگ کشیده شد

با تعجب به تهیونگ نگاه کرد

+هوا سرده و بعد شنا کردنت یه لباس مناسب نپوشیدی

تهیونگ اشاره‌ایی به هودیش انداخت و بعد شلوار زاپ دارش
جونگکوک سری تکون داد و متقابلا دستش و دور کمر تهیونگ حلقه کرد

از حس دستای تهیونگ دور کمرش لذت میبرد که با شدت کمرش کشیده شد
تهیونگ همینطور که از پشت درخت به رو به‌ روش خیره شده بود با خنده گفت:
+جونگکوکا اونجارو نگاه کن

جونگکوک کمی از تهیونگ فاصله گرفت و سرش و از پشت درخت بیرون اورد و به زوجی که با شدت زیادی همو میبوسیدن خیره شد

خنده‌ی آرومی کرد که همون موقع اون زوج سریع از هم جدا شدن و به اطرافشون نگاه کردن

جونگکوک با تعجب بهشون نگاه کرد یعنی صدای خنده‌ش و شنیده بودن؟

توی همین فکر بود که تهیونگ دستش و دور مچش حلقه کرد و شروع به دوییدن کرد

بعد چند دقیقه دوییدن تهیونگ خسته مچ جونگکوک و ول کرد و دستش و روی زانوش گذاشت و نفس عمیق کشید

جونگکوک با خنده به تهیونگ خسته زل زد:
-چرا فرار کردیم؟

+چون صدای خنده‌تو شنیدن

-خب بشنون چی میشه؟

+اون زوج خیلی عصبانی به‌ نظر میومدن بهتر بود فرار کنیم تا به دستشون کشته بشیم

جونگگوک لبخند دندون نمایی زد:

-از این به بعد نگران چیزی نباش من از هر دومون محافظت میکنم

تهیونگ سری تکون داد و کمرش و صاف کرد و ایندفعه انگشتاش و بین انگشتای جونگکوک حلقه کرد.

جونگکوک قدم هاش ‌و با تهیونگ هماهنگ کرد و گرمای دستای تهیونگ توی ذهنش حک کرد

+دوست داری الان کجا بریم؟

-قدم زدن توی ساحل تاریک و دوست دارم

تهیونگ نگاهی به ساعتش که 9 شب و نشون میداد کرد و سری تکون داد

بعد کمی قدم زدن صدای امواج دریا به گوش جونگکوک رسید و بلافاصله چشماش برق زدن

+انقدر دریارو دوست داری؟

-چطور؟

+چشمات توی این تاریکی درخشان ترین چیزیه که میبینم!

One touch(Vkook)Место, где живут истории. Откройте их для себя