(23)

953 111 1
                                    

( 2 هفته بعد )
جونگکوک خنده بی‌صدایی کرد که برق ردیف دندون‌هاش مشخص شدن
دستی روی بدن کریحش کشید و فکش و محکم گرفت و از بین دندونای بهم چفت شده‌اش غرید:
'وکیل قلابی پارک سئوجون فکر نمی‌کردی پیدات کنم؟چه حیف که الان تو دستای منی'

چاقوی تیزش و روی گردن اون مرد کشید که باریکه‌ی کوچکی از خون جاری شد
جونگکوک دستش و توی موهای اون مرد نفرت انگیز فرو کرد و سرش و محکم به زمین کوبید:

'میدونی چرا انقدر نفرت انگیزی؟'

با سر تکون دادن سئوجون به عنوان نه چسب و یه ضرب از دهنش کند و بدون توجه به صدای بلندش ادامه داد:

'بدون اینکه از چیزی خبر داشته باشی زندگیم و نابود کردی،کل زندگیم و فروختی،خانوادم و فروختی اسمت و میشه گذاشت وکیل خانوادگی؟'

جونگکوک بغض توی صداش و قورت داد و چاقو رو روی گردن سئوجون فشار داد و با خشمی که چشماش و پر کرده بود گفت:

'فقط،فقط یه اسم؛کی این بلا رو سر زندگیم اورد؟'

سئوجون که داشت از فشار چاقو روی گردنش درد می‌کشید با لکنت زیادش حرف زد:

'امشب ب-رو کلاب شاین ساعت 8 شب خودت میفهمی'

جونگکوک نفس پرحرصی کشید و چاقو رو از گردنش جدا کرد
نفس عمیقی کشید و دستش و توی موهای بلندش فرو کرد

'لعنت بهت پارک فقط یه اسم بده'

پارک پوزخند عمیقی زد:

'تا الانم خیلی زنده موندم اگه از دستت جون سالم به در ببرم قطعا بعدش زنده نمیمونم'

ابروهای جونگکوک بالا پریدند بحث با سئوجون اصلا فایده‌ نداشت توی یه حرکت چاقو روی شاهرگش کشید و بدون توجه به فوران خون دستکش‌هاش و از توی دستش دراورد و توی جیبش فرو کرد

از خونه متروکه بیرون زد و در ماشین مشکی براقش و باز کرد لباساش و دراورد و به هیکی هایی که رنگشون کمتر شده بود نگاه کرد،بعد دو هفته هنوز مونده بودن

لباسای جدیدش و سریع پوشید و لباسای قبلیش و توی ماشین گذاشت تا سر راهش توی سطل های زباله ساختمون های مسکونی بندازه

ماشین و روشن کرد و پاش و روی پدال گاز فشرد،باید به سئوجون اعتماد می‌کرد و امشب به اون کلاب لعنتی میرفت؟
***
+پنج‌ساعت از زمان مرگ میگذره،باتوجه به چهره‌‌ش حدود چهل و دو یا چهل و سه سالشه،قدش تقریبا نزدیک 180،وزنش حدودا 85

تهیونگ دستش و از روی شاهرگ اون مرد برداشت با موبایلش چندتا عکس گرفت و دستکش‌هاش و دور انداخت.

از فضای ممنوعه خارج شد و تاریخ امروز و توی دفترچه‌اش نوشت.
خودکار و بین لباهاش گرفت و به تاریخای عجیبش نگاه کرد

One touch(Vkook)Where stories live. Discover now