(سه سال و سه ماه بعد)
'این سومین بهاریه که کنارم نیستی،ما توی دوران کمِ باهم بودنمونهم چشمامون با رنگ صورتیِ گلبرگ درختا آشنا نشد،ما فقط قادر به دیدن درختهای خشکیده زمستون بودیم و زندگی ما مثل خورشیدی بود که بیصبرانه منتظر بهار بود تا با نور گرمش به درختها بتابه و منتظر شکوفه دادنشون بشه و عشقی که توی رگامون جاری بود مثل درختهای خشکیدهی زمستون بود؛با وجود گرمای خورشید هیچ شکوفهایی نمیدادن و سالها بود که خسته شده بودن،از امید واهی داشتن'
شاید منم باید دست از امید داشتنم بکشم دست از امیدی که باعث شده سه سال زندگی کنم،امید به تو،امید به دیدن دوبارهات از دور،امید به شنیدن صدای بَمِت وقتی اسممو صدا میزنه؛از همون اول راه اشتباهی و انتخاب کردم برای پرستیدنت.
باید منم مثل بقیه آدما وقتی اولین بار توی رستوران دیدمت جلو میاومدم و با دادن شمارم بهت میگفتم روت کراش زدم؟
یا باید بعد دونستن زیر و بم زندگیت تمام موانع رسیدن بهت و کنار میزدم؟
این راهی بود که خودم انتخاب کردم.جئون جونگکوک
.
.
.'تهیونگ قبل رفتنت برو سرقرار'
تهیونگ آه خفهایی کشید و چشمغرهایی به جیمین رفت و همینطور که لباسای داخل کمدش و جمع میکرد و توی چمدون بزرگش میچید گفت:
+تنها بودنم و دوست دارم و امیدوارم سعی نکنی آرامشمو بهم بزنی.جیمین شونههاش و بالا انداخت و از اتاق خارج شد
تهیونگ بعد تنها شدنش توی اتاق به تختش تکیه داد و چشمهاش و بست.از لحاظ روحی شاید الان یه پیرمرد شصتساله توی وجودش بود ولی جسمش سی و یکسال بیشتر نداشت
با سردرد خفیفی که به تازگی هرروز احساسش میکرد قرص آرامشبخشی که کنارش بود رو باز کرد و یدونهاش و بدون آب خورد و شروع کرد به جمع کردن بقیه لباسهاش.
ایدهایی نداشت چندروز یا چندماه میخواد که به عنوان استراحت طولانی مدتش مسافرت بره.
بعد استعفا دادنش با اصرار نامجون و جیمین دوباره شغل طاقت فرساش و شروع کرده بود ولی ایندفعه قویتر.همه پروندههاش طی یکهفته حل میشدن و وجدان تهیونگ از این مسئله راضی بود.
آخرین هودی و توی چمدون گذاشت و زیپش و کشید
از روی زمین سرد بلند شد و کمرش و کشید تا حس گرفتگیهاش از بین بره.نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت که 1 بامداد و نشون میداد
دوساعت دیگه پروازش بلند میشد و تهیونگ آماده بود
کمی عطر جدیدی که روی میزش خودنمایی میکرد و زد و از اتاقش خارج شد
با دیدن جیمین روی کاناپههای خونهاش لبخندی زد+لازم نبود منتظرم بمونی
جیمین سریع موبایلش و خاموش کرد و بلند شد
به سمت تهیونگ رفت و موهای فِرش که جلوی دیدش و گرفته بود کنار زد.
YOU ARE READING
One touch(Vkook)
Mystery / ThrillerCompleted با نگاه خیرهی کیم روی خودش پوزخندی زد،بلاخره وقتش رسیده بود 'با یک لمس ساده عاشقت میکنم' Couple:Vkook Genre:Mystery-Crime-Romance-Smut