(14)

1K 151 1
                                    

جونگکوک آخی گفت و دستش و‌ روی کمرش گذاشت
همینطور که میخواست از روی زمین بلند شه دستش و به کمرش گرفت و لنگون لنگون به سمت پله ها رفت
اولین پله رو طی کرد و خواست پاش و روی دومین پله بزاره که اشتباه یه پله رو رد کرد و به جلو پرت شد

همون موقع دست قدرتمند تهیونگ دور کمر باریکش و گرفتن
جونگکوک که منتظر تبدیل شدنش به هزار قسمت مساوی بود چشمایی که محکم بسته بودتش و باز کرد و به تهیونگ که توی فاصله یک سانتی متریش بود نگاه کرد

آب دهنش و قورت داد و با کمک دست تهیونگ دور کمرش صاف ایستاد و سرفه‌ایی کرد
کمرش الان به شدت درد می‌کرد
احساس اینو داشت که مهره های کمرش جا به جا شدن

پس سری برای تهیونگ تکون داد و دوباره برگشت از پله ها پایین بره که دید روی هواست
فریادی از روی ترس کشید و گردن تهیونگ و محکم بغل کرد

-دقیقا داری چه غلطی میکنی؟بزارم پایین کمرم درد میکنه

تهیونگ با اخم وحشتناکی به رو به خیره شده بود
در اتاق قدیمی خودش که الان متعلق به جونگکوک بود و باز کرد و توجهی به عطر خنک پسر نکرد و جونگکوک و روی تخت گذاشت

جونگکوک خواست بلند شه که تهیونگ دستش و روی شونه‌ش فشار داد و گفت:
+بهتره از جات تکون نخوری الان بر میگردم

جونگکوک ناخوداگاه سری تکون داد و دمر روی تخت دراز کشید
تهیونگ بعد چند دقیقه وارد اتاق شد و تیشرت پسر و بالا کشید که جونگکوک سریع دستش و گذاشت روی تیشرتش

+میخوام کمرت و ماساژ بدم

جونگکوک توی دلش نالید و سعی کرد تپش‌های تند قلبش و نادیده بگیره

با سردی روغنی که تهیونگ روی کمرش پخش میکرد هیسی کشید و یکم کمرش و از روی تخت بلند کرد و تهیونگ آب دهنش و با صدا قورت داد

پوست سفید پسر جلوی چشماش بودن و حسابی دلش کبود کردنش و میخواست
توی ذهنش به خودش فوشی داد و شروع کرد به ماساژ دادن کمر اون پسر

بعد حدود ده دقیقه که حسابی کمرش و ماساژ داد تیشرتش و آروم روی بدنش کشید و از روی تخت بلند شد
پتوی تختش و روی کمر اون پسر کشید و نگاهی بهش کرد که با چشمای بستش مواجه شد

جونگکوک به طرز کیوتی لباش و جلو اورده بود و آروم نفس میکشید مژه های بلندش روی صورتش سایه انداخته بودن و موهاش توی صورتش پخش شده بودن

تهیونگ با دیدن اون صحنه کیوت لبش و گاز گرفت نذاشت تا فکر جدیدی توی سرش شکل بگیره و سریع از اتاق خارج شد.

***
جونگکوک خمیازه‌ی کوتاهی کشید و خودش و تکون داد که کمرش درد بدی گرفت
آخ آرومی گفت و سعی کرد از روی تخت بلند شه.
گیج نگاهی به اطرافش انداخت که حسابی تاریک بود
با به یاد آوردن اینکه تهیونگ کمرش و ماساژ داده بود و خودشم به خاطر حرکت دستای تهیونگ خوابش برده بود

One touch(Vkook)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang