(17)

1K 147 2
                                    

تهیونگ با خستگی زیاد،خمیازه‌ایی کشید و چشمای خواب‌آلودش و از برگه های رو به روش گرفت
به احتمال زیاد امشب باید توی اداره می‌موند تا گزارش این چند روزش و تکمیل کنه

از روی صندلیش بلند شد و کمرش و تکون داد و قلنج‌های کمرش و شکوند
به سمت دستشویی رفت و وارد شد،چند تا مشت آب سرد به صورتش زد تا خوابش بپره

الان حس بهتری داشت با چشم‌های سنگینش پشت سیستم نشست و شروع کرد به تایپ کردن
بعد نیم ساعت آخرین کلمه رو تایپ کرد و سیستم و بست و به سمت دستگاهی رفت

برگه هایی که چاپ شده بودن و از روی دستگاه برداشت و مرتب کرد و روی میزش گذاشت
با دیدن ساعت که 2 صبح رو نشون می‌داد آهی کشید و از اداره خارج شد

سرش داشت میترکید و بارها خودش و به خاطر نیومدن با ماشینش سرزنش کرد
دستش و توی کتش برد تا انگشتاش از هوای سرد در امان بمونن.
هوا کم کم رو به سردی میرفت و این برای تهیونگی که عاشق برف بود خیلی خوشحال کننده بود

پرونده‌ش تا کجا میخواست ادامه پیدا کنه؟
هر روز آدمای بی‌گناهی که کشته می‌شدن
هر روز سردردای زیادش که جونش و میگرفتن
و هر روز عذاب وجدانی که داشت به خاطر پیدا نکردن قاتل بیشتر میشد

با رسیدن به خونه‌ش آهی کشید و رمز در و وارد کرد و وارد شد
خونه به طرز عجیبی خلوت و ساکت بود
شاید تهیونگ به بودن جونگکوک داخل خونه‌ی قدیمش عادت کرده بود

کتش و دراورد و روی کاناپه انداخت
همینطور که دکمه های پیرهنش و باز می‌کرد وارد اتاق مشترکش با جونگکوک شد.
با دیدن جسم تقریبا بزرگی که روی تختش بود لبخندی زد و پیرهنش و دراورد و توی کمد گذاشت و شلوار راسته‌ش و با یه شلوار راحتی گشاد جایگزین کرد

امشب ترجیح می‌داد توی این هوای خنک لخت بخوابه پس بدون پوشیدن لباسی به سمت تخت رفت و گوشه‌‌ی تخت دراز کشید

ساعدش و روی چشم‌هاش کرد و چشم‌های خسته‌ش و بست اما بوی عطر جونگکوک نمیزاشت درست تمرکز کنه

فوشی زیر لب داد و به سمت جونگکوک چرخید
چشم‌هاش به تاریکی عادت کرده بودن پس می‌تونست چهره‌ی غرق در خواب جونگکوک و ببینه

لبخندی زد و خودش و به جسم اون پسر نزدیک کرد
سرش و آروم به سمت موهاش و برد و بو کرد با بوی توت فرنگی که مخصوص موهای جونگکوک بود آرامش عجیبی کل بدنش و فرا گرفت

دوباره موهای جونگکوک و بویید و ازش دور شد
نمیدونست اون پسر چی داره ولی توی این چند شبی که درست حسابی ندیده بودتش بوی موها و بدنش آرومش می‌کرد

شاید جونگکوک واسش مورفین بود؟

.
.
.

جونگکوک خمیازه‌ایی کشید و چشم‌هاش و باز کرد و به سقف سفید خیره شد
وقتی که احساس کرد ویندوزش بالا اومده از روی تخت بلند شد و به سمت دستشویی رفت

One touch(Vkook)Where stories live. Discover now