(36)

1K 121 5
                                    

(سه روز بعد)

تهیونگ ضربه‌ایی به در زد و وارد اتاق جونگکوک شد

با اصرارای زیاد جونگکوک،دنیل راضی شد که جونگکوک داخل خونه‌ی خودش بمونه،اما تهیونگ بی‌توجه به خونه‌ی جونگکوک،همچنان ازش مراقبت می‌کرد.

سینی صبحانه رو روی میز کنار تخت جونگکوک گذاشت و خودش گوشه‌ی تخت نشست.

دستش و به سمت موهای بلند شده‌ی جونگکوک برد و اونارو کنار زد تا دسترسی بیشتری به صورتش داشته باشه.

به سمت صورت بی‌نقص معشوقه‌اش خم شد و همینطور که موهاش و نوازش می‌کرد بوسه‌ی نرمی روی پیشونی‌اش گذاشت.

شاید جونگکوک خواب بود و چیزی حس نمی‌کرد ولی ضربان قلب تهیونگ از برخورد لبش با پیشونی‌ پسرش روی هزار رفت.
دستش و روی قلبش گذاشت و لبخندی زد.

+خیلی وقت بود این قلب برای کسی نبض نمیزد

تهیونگ دستش و به سمت مژه‌های بلند و تیره‌اش هدایت کرد و به نوبت روی پلک‌هاش و بوسه زد.

+خیلی زیبایی،مژه‌های بلندت،چشمای براقت که یه کهکشان و توی خودش جا داده،زخم روی گونت،بینی گردت،لبای کشیده‌ات و خال زیر لبت همشون دلیلی برای زندگیمن.

+خیلی وقت بود زندگی کردن و یادم‌ رفته بود ولی وقتی چشمام توی چشمات گره‌ خورد قلبم رسم عاشقی کردن و دوباره یاد گرفت.

تهیونگ نفس عمیقی کشید و صورت جونگکوک و بین دستاش قاب گرفت،مثل همیشه صورت گرد جونگکوک کاملا اندازه قاب دست تهیونگ شد و همین لبخند عمیقی روی صورتش به جا گذاشت.

+جونگکوکی نمیخوای چشمای قشنگت و باز کنی؟
+دوست نداری چهره‌ی نفرت انگیزه‌امو ببینی؟

جونگکوک پلک‌های بهم چسبیده‌اشو باز کرد و به چهره‌ی تار تهیونگ خیره شد
با حس گرمی دور صورتش سریع صورتش و برگردوند و روی تخت نشست.

به سینی صبحانه خیره شد البته دقیق نمیدونست به صبحانه زل زده یا انگشتای کشیده تهیونگ.

-برو بیرون.

تهیونگ که به رفتارای سرد جونگکوک عادت کرده بود لبخندی زد و کمی نون تستی که خودش با مربا و میوه براش درست کرده بود و به سمت دهان جونگکوک برد.

+تا صبحانه‌اتو کامل نخوری از جام تکون نمیخورم.

جونگکوک پوزخندی زد و نون تست دومی که توی ظرف بود و برداشت و بدون توجه به دست تهیونگ که تستُ جلوش گرفت بود،نون تستش و گاز زد.

اما دست تهیونگ عقب نرفت منتظر موند تا تست توی دست جونگکوک تموم بشه.
جونگکوک بعد اینکه صبحانه‌اش و خورد بدون توجه به دست دراز شده‌ی تهیونگ جلوی دهنش،روی تخت دراز کشید و چشماش و بست.

One touch(Vkook)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora