🌒10🌘

38 5 0
                                    

تند می رفتم تا زود برسیم ... نگاهم زیر چشمی به سم بود که داشت لباشو میجوید ... نمی‌دونم به چی فکر میکرد ... من که به سم فکر میکردم اما اون به کی ؟ ... کاش میتونستم تصاحبش کنم...کاش میتونستم توی چشماش نگاه کنم و بابت گذشته عذرخواهی کنم...

به مقصد رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و به سمت خونه رفتیم...در زدیم و مردی پشت در اومد و در رو باز کرد و

دین : ویل کارلتون ؟
ویل : آره درسته !
دین : من معمور فورد هستم و

به سم اشاره کردم و

دین : ایشون معمور هیل

کار جعلی اداره حیوانات وحشیمو بالا آوردم و

دین : ما از اداره  حیوانات وحشیی هستیم.

....

اون مرد ما رو کنار دریاچه برد و به دریاچه اشاره و

ویل : اون ۱۰۰ یارد دور بود...اونجاست که اونو کشیدند پایین...
دین : و مطمئنی که اون غرق شده ؟
ویل : آره...میدونی اون یه با دریاچه آشنا بود... تقریبا با دریاچه بزرگ شده بود ...اونجا به امنی وان حمومش بود...
سم : پس بدون شیرجه...بدون اثر افسردگی ؟
ویل : نه این چیزیه که دارم میگم...
سم : هیچ سایه ایی تو آب دیدی ؟

به سم نگاه کردم لحن صداش نگران بود

سم : شاید یه چیز سیاه سطحی؟

چه قدر این پسر باهوشه

ویل : نه ،  اون واقعا ازش دور بود

حالا نوبت منه که خودمو نشون بدم...سم باید بدونه منم یه چیزایی بلدم

دین : هیچ چیز عجیبی که تو ساحل بره دیدی ؟
ویل: نه هیچوقت...چرا ؟...فکر می‌کنی چی اونجاست ؟

ابرو هامو بالا دادم و

دین : خوب وقتی بفهمیم بهت میگیم...

حرکت کردم به سمت ایمپالا ولی سم همراهم نیومد و

سم : پدرت چی ؟ میتونم باهاش صحبت کنم ؟

سم به پدر ویل که روی اسکله بود اشاره و ویل هم به پدرش نگاه کرد و

ویل : ببین اگه اشکال نداره...یعنی...اون چیزی ندیده...و یه جورایی کلی چیز سرش اومده

سم سر تکون داد و

سم : میفهمیم...

سم هم سمت ایمپالا اومد و سوار ماشین شدیم و به سمت پاسگاه رفتیم...کل مسیر سم توی فکر بود ... چرا ... چه چیزی فکر سم منو درگیر کرده ؟
....
پلیس : حالا ببخشید اما ...چرا اداره حیوانات وحشی به یه غرق شدن تصادفی اهمیت میده ؟

سم جلوی من حرکت میکرد

سم : مطمئنی که تصادفیه ؟ ویل کارلتون دید یه چیزی خواهرش و گرفته ...
پلیس : مثل چی ؟...اینجا بشین لطفاً

🌘شـب‌که‌میـشه🌒Where stories live. Discover now