🌒20🌘

21 4 3
                                    

سم...سم...چرا تموم فکر و علاقه ی من تویی...چرا وقتی نگاهم می‌کنی توی رنگین کمون چشمات گم میشم و نگاهم به پایین میوفته و توی توت فرنگی لبات تموم آرزو هامو میبینم...چرا وقتی نگاهت میکنم دلم میلرزه...چرا آرزو نوازش حتی کوچکترین قسمت از بدن تو رو دارم...چرا ...چرا آنقدر عاشقتم ؟

به بیمارستان رفتیم...جایی که همه در اون با مشکلی  دست و پنجه گرم میکنند...

مکس : نمی‌فهمم...من الان با حراست صحبت کردم...
دین : درسته...یه سری اطلاعات جدید اومده...پس اگه میتونی فقط به چند تا از سوالات ما جواب بده...
سم : درسته قبل از این که هواپیما سقوط کنه... متوجه چیز غیر عادی ایی شدی ؟
مکس : مثل چی ؟
دین : نور عجیب...صدا های عجیب، شاید...صداها...
مکس : نه هیچی...

پای مکس آسیب دیده بود پس به اولیاچن میز و نیمکت که رسیدیم...همونجا نیستیم و

دین : آقای جوفی...
مکس: جفی...
دین : جفی شما اومدین اینجا...میتونم بپرسم چرا ؟
مکس : یه کم استرس داشتم...من از یه سقوط هواپیما نجات پیدا کردم...
دین : آهااان، بعد اون چیه که تورو ترسونده ؟اون چیزی که ازش میترسیدی ؟

چهره ی مکس آشفته شد و

مکس : نمی‌خوام دیگه دربارش صحبت کنم...
دین : فکر میکنم شاید تو چیزی دیدی ؟

زیر چشمی به سم و بعد دوباره به مکس نگاه کردم و

دین : ما باید بدونیم اون چیه ؟
مکس : نه،نه،نه من ...وهمیات دیدم...

به سم نگاه کردم و

دین : اون یه چیزی داره میبینه...

سم اخم ریزی به من کرد و مقداری سرشو تکون داد و به مکس نگاه کرد و

سم : چیزی نیست...پس فقط بهمون بگو فکر کردی چی دیدی ؟ لطفاً...

زبون خوش سم...چه قدر دلم میخواد مثل کودکیم برای برای دوم زبون سم رو توی دهنم در حالی که داره با زبون من کشتی میگیره احساس کنم...

مکس : اونجا...یه مرد...بود و اون چشم داشت...اونا

زیر چشمی به سم نگاه کردم که اونم داشت به من نگاه میکرد...

مکس : اونا...مشکی بودند...چشماش مشکی بود...و من دیدمش...فکر کردم دیدمش...

سکوت کرد... سکوت در چنین موقعی مفهوم خوبی نداره...

دین : چی ؟
مکس : اون در استرالیا رو باز کرد...

ابروهامو بالا بردم و

مکس : اما این غیر ممکنه...درسته ؟ یعنی بهش نگاه کردم یه چیزی هست...دو تن فشار روی اون دره...

مقداری اخم کردم و نگاهم طرف سم رفت

دین : آره...
سم : اون مرد...به نظر ظاهر شد و بعد ناپدید شد ؟ به سرعت مثل سراب ؟
مکس : تو چی هستی ؟ دیوونه ای ؟

🌘شـب‌که‌میـشه🌒Where stories live. Discover now