یونگی حس کرد که در مخمصه ی بزرگی افتاده ، لبشو با زبونش تر کرد و برای گفتن چیزی دهنشو باز میکرد اما هیچ کلمه ای خارج نمیشد .
هوسوک مشکوک نگاهش میکرد و یونگی بیشتر ازقبل دست و پاشو گم میکرد تا صدای کسی دیگه ای اومد: او هیونگ من بهش گفتم
یونگی با شنیدن صدای جیمین نفس راحتی کشید و دستشو روی قلبش گذاشت . جیمین در اون لحظه ناجی اش شده و از دردسر بزرگش نجاتش داده بود
هوسوک به جیمین نگاهی انداخت و گفت: جیمین..
جیمین کنار یونگی ایستاد و گفت: دیشب جونگکوک بهم زنگ زد و خبر داد منم صبح به یونگی خبر دادم و میبینی که به دیقه نگذشت که خودشو رسوند ، من واقعا باید یکی که مث شما دوتا عاشق باشه بگردم
یونگی به جیمین نگاه کرد و با چشم هاش تشکر رو گفت و سپس رو به هوسوک گفت: آسیب ندیدی نه؟ اونو میشناختی هوسوک؟ صورتشو دیدی؟
هوسوک دست های یونگیِ نگران رو گرفت و جواب داد: نه یونگی من خوبم عزیزم،نمیشناختمش ، من صورتشو ندیدم ولی جونگکوک اونو دید
تهیونگ خودشو کنار تخت رسوند و گفت: امشب باید یکیمون پیشت بمونه
یونگی سرشو تکون داد: نه...برمیگردیم خونه
جیمین با تعجب گفت: چی؟ اون باید یه هفته اینجا باشه و مراقبش باشن
هوسوک پیشونی جونگکوک رو نوازش کرد و گفت: نه، میخام برگردم خونه
تهیونگ سریع گفت: آره ما ازش مراقبت میکنیم
هوسوک به مهربونی تهیونگ لبخندی زد و لباشو به حالت بوسه براش غنچه کرد و صدای بوسه دراورد
در حال خندیدن به اداهای جیمین و تهیونگ بودن،اما یونگی از درون در بین آشوب بزرگی دست و پا میزد و از کارهای پدرش میترسید
باواریا رو به نابودی بود اما نه بدست خودش ، نه با برنامه ریزی هاش ، باورایا به دست هوسوک در حال نابودی بود و مطمعن بود پدرش از ترس دست به هرکاری میزند
پرونده باورایا که نزدیک شدنش برابر با مرگ بود ، حالا هوسوک در بین اون غرق شده بود و آجر به آجری که مین بزرگ براش زحمت کشیده بود رو منهدم میکرد
با صدای جونگکوک که اسم اون رو میگفت از فکر بیرون اومد : هیونگ کجایی؟؟
یونگی دستی به صورتش کشید و گفت: اینجام ...اینجا
هوسوک که شاهد پریشان حالی یونگی شده بود دستشو کشید و همانطور که به چشم هاش نگاه میکرد با مخاطب قرار دادن بقیه گفت: میرید بیرون یا میخاید شاهد یه چیزایی باشید
جیمین دستشو روی شونه تهیونگ گذاشت و با لبخند خبیثی گفت: میخایم شاهدش باشیم
جونگکوک به تبعیت از جیمین خنده ای کرد و گفت: یالا هیونگ ها یه بوسه طولانی لطفا
YOU ARE READING
Anemone
Fanfictionولی زندگیشون یه نوع مخلوط ترش و شیرینی ^^ کامل شده در حال ویرایش ____________________ کاپل اصلی : sope کاپل فرعی : namjin ژانر : رومنس _ فانتزی _ مافیایی _ هپی اند