Anemone34

250 61 41
                                    

هوسوک با تمام سرعت رانندگی میکرد و پشت تلفن نیز صحبت میکرد: جون تو باید بهم میگفتی

نامجون با صدای پر اظطرابی جواب داد: هوسوک به خاطر خودت میگم واقعا اینجا همه چی بهم ریخته ، حتی هنوز هیچ چیزی رو شروع نکردیم

هوسوک سریع گفت : دستو برام تکون بده ببینمت

نامجون یا تعجب گفت: اینقد زود رسیدی؟

سپس دستشو بالا برد و چند بار چپ و راست تکونش داد. هوسوک با دیدن فردی که در حال تکون دادن دستش بود ماشین رو گوشه ای به صورت کج متوقف کرد و پیاده شد
درست همان جایی که حدسش زده بودن ، یک بندر بود

هوسوک به سمت نامجون رفت و گفت: بی سیمتو بده جون

نامجون سری تکون داد و بی سیم رو به حالت ناچار دستش داد

هوسوک بعد از فشار دادن دکمه گفت: افسر جانگ ، گروه A حالت آماده باش

گروه B با دیدن هر فرد مشکوکی و بدون لباس فرم مراقبش باشید و گروه C تمام محوطه رو زیر نظر داشته باشید

سر گروه ، گروه ها سریع جواب داد: بله افسر جانگ

هوسوک بی سیم رو آروم روی سرش ضربه میزد ، باید همه چیز مثل نقشه اشون پیش بره و اشتباهی پیش نیاد . معلوم نیست کی دوباره این فرصت دستشون میاد و این بار حتما باید انجامش بدن

با تکون دادن های نامجون و اشاره کردن به پشت سرش آروم چرخید

تهیونگ با لباس خونی خسته به سمتشون می اومد ، هوسوک برای یک لحظه هوش از سرش پرید ، لباس های خونی ... چیزی جز اینکه کسی بهش آسیب زده به ذهنش خطور نکرد و از اینکه تهیونگ هم همراهشون اومده بود خودشو لعنت میکرد

سریع به سمتش دوید و شروع کرد به دست زدن به بدنش و با هول گفت: چی شدی پسرم...تهیونگا کجات درد میکنه...تهیونگ...چرا حرف نمیزنی؟

تهیونگ کمی مکث کرد و بهشون خیرع شده بود که یکهو شروع کرد به قهقه کردن

هوسوک و نامجون با حالت پوکری به خنده ها و رفتاراش نگاه میکردن

وقتی خنده هاش تموم شد سرفه ای برای صاف کردن صداش کرد و گفت: اهم...آه...فقط یکی داشت بهم حمله میکرد و مث پشه کارشو تموم کردم
این
سپس به بدنش اشاره کردو گفت: خونشه من چیزیم نیس برادران گی

هوسوک نفس راحتی کشید و نامجون به سمتش رفت و گوشش رو پیچوند و گفت: عوضی...بی تربیت، قلبامون افتاد تو شرتامون لنتی مردیم یه لحظه

تهیونگ با آخ و اوخ خودشو از دست نامجون نجات داد و گفت: خب باشه حالا کارای مهمتری داریم ،برادران گی نمیخاید مهره های اصلی این باند فاکی رو ببینید؟

هوسوک سریع گفت: تو موقعیت رو تشخیص دادی؟

تهیونگ لپتاپ رو از دست نامجون کشید و گفت: این کوچولو کمکم کرد

Anemone Where stories live. Discover now