Part 2

247 71 56
                                    

راوی : (لویی بعد از خداحافظی با پسرا در خونه رو میبنده و سمت زینی که هدفون رو گوش روی مبل دراز کشیده و سیگار میکشه میره...

همین موقع آدام از دستشویی بیرون میاد...)

آ : جیمز قراره بیاد اینجا باهم بریم بیرون...

بن هم ماشین خبر کرده بیاد دنبالش...‌ ‌

(سری تکون داد و خواست سیگار رو از دست زین بکشه که صدای آیفون مانعش شد...)

آ : لویی نگاه کن ببین راننده بنه یا جیمز؟

(لویی سمت آیفون رفت اما با دیدن مرد ناشناسی وایستاد...)

لو : هیچ کدوم...

آشنا نیست...

(دست دراز کرد و آیفون رو برداشت...)

لو : بله؟‌

_ : منزل آقای زین مالیک؟

(نگاه لویی سمت زینِ بی‌خیال کشیده شد...)

لو : بله بفرمایید...‌

_ : براشون بسته دارم...

لطفا بهشون بگید بیان بسته شون رو تحویل بگیرن...

(با کمی مکث سر تکون داد...)

لو : بله، الان میاد پایین...

(سمت زین رفت...

زینی که با تیشرتی که با زور براش خریده بود سیگار به دست و هدفون رو گوش بی‌خیاله همه کس رو مبل دراز کشیده بود...

سمتش رفت...

خم شد و هدفون رو از رو گوشش برداشت...

خودش هم کنجکاو شده بود...)

لو : چیزی سفارش دادی؟

ز : چه چیزی؟

لو : نمی‌دونم...

یه نفر جلوی در میگه بسته داری بری تحویل بگیری...

(زین شونه ای بالا میندازه...)

ز : من که چیزی سفارش ندادم...

شاید از فدراسیونه...

لو : این موقع شب؟‌

(زین از روی مبل بلند شد و سمت هودی مشکیش که کنار در بود رفت و از در بیرون زد...

بن هم با گفتن الان راننده میاد منم برم بعد از خداحافظی با لویی و آدام با کمی تاخیر از خونه بیرون رفت...

ذهن لویی هنوز درگیر بسته ی زین بود...

موبایل آدام زنگ خورد، سمت پنجره کشیده شد...‌

سرش رو بیرون برد...‌

فقط یه ماشین گرون قیمت جلوی در پارک بود و مردی سیاه پوش..‌.‌‌‌‌‌

همون لحظه مرد دیگه ای هم از ماشین پیاده شد...

اخم لویی تو هم رفت و با دقت بیشتری رو به پایین خم شد...‌

Sunken (Ziam)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora