Part 34

185 44 67
                                    

راوی : (فرصت نداشت بیش از اون، این پا و اون پا کنه...)

ل : منزل آقای لویی تاملینسون؟

(صدای مردد پسر، با کمی مکث از پشت آیفون به گوش رسید...)

لو : بله...

ل : عذرخواهی میکنم...

می‌دونم یه کم دیر وقته...

از اداره آگاهی مزاحمتون میشم...

میشه خواهش کنم تشریف بیارید دم در؟

(نگاه موشکاف و اخم کرده لویی، با دقت به تصویر مرد سر به زیر پشت آیفون بود...)

لو : اتفاقی افتاده؟

ل : شما بفرمایید...

براتون توضیح میدم...

مربوط به آقای مالیک هست...

زین مالیک...

(برق از سر لویی پرید...

بعد از اون همه مدت و خبری که از مایکل گرفته بود، با عجله و تقریبا با صدایی که غیرارادی بلند شده بود تو گوشی داد زد...)

لو : زین؟

الان میام...

اومدم...

(نفهمید چطور تیشرت به تن کرد و با چه سرعتی خودش رو به در سالن رسوند...

به محض باز کردن در چشمش به مردی خورد که با سر زیر افتاده و دست هایی که پشت کمرش تو هم قفل بود، با نوک کفش پاکت خالی آدامسی رو این طرف و اون طرف مینداخت...

لیام از گوشه چشم پسر رو دید و سر بلند کرد و همون لحظه از دل لویی گذشت که چقدرم به نظرم آشناست، کجا دیدمش؟

لیام یه قدم جلوتر اومد و گره کور اخمش، لویی رو تو جاش میخکوب کرد...)

ل : سلام آقا...

شبتون بخیر...

پین هستم...

میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟

(لویی سر تکون داد...)

لو : سلام...

مرسی شب شمام بخیر...

کجا باید بیام؟

میرید اداره پلیس؟

چی شده این وقت شب اومدین و میگین در مورد زین حرف دارین؟

(لیام با همون صلابت و جدیت چشمگیرش، با دست به ماشین اشاره کرد...)

ل : شما چند لحظه بیاید...

بهتون میگم...

(لویی با نگاهی مردد و مشکوک به اون و بعد ماشین پلاک شخصیش خیره شد...

هنوز با خودش درگیر بود که این چهره ی آشنا رو کجا دیده...)

لو : میشه کارت شناساییتونو ببینم؟

Sunken (Ziam)Onde histórias criam vida. Descubra agora