Part 22

157 47 27
                                    

راوی :

ر : مشکوک به نظر میاد...

زیادی ساکته...

به نظر تو چشه؟

(زین سر از گوشیش بیرون کشید و به رایلی نگاه کرد...

جهت چشم هاش رو که دنبال کرد به ویلیام ختم شد...

کمی دورتر از اون ها اون هم سر تو گوشی داشت و زین می دونست که توی برنامه های اجتماعیش آنلاینه...

همین دو دقیقه پیش چکش کرده بود...

لبخندی موذیانه روی لبش ورجه وورجه کرد و بی تفاوت شونه بالا انداخت...)

ز : من از کجا بدونم؟

از خودش بپرس که بی خبر غیب شده و حالام که اومده این شکلی شده...

(مکث فنجون قهوه‌ش رو روی میز هل داد...

دلش برای ویلیام می سوخت...

با بد کسی طرف حسابش کرده بودن...)

م : ولی من مطمئنم هر چی هست زیر سر خودته...

تو میدونی چشه...

(نگاه زین به چشم های شوخ اما نافذ مکث چسبید...

گردنش رو تا روی سینه خم کرد و سرش رو فرو کرد توی گوشی...)

ز : نمی‌دونم...‌

(حرکت خنده دارش باعث شد رایلی و مکث با لبخندی عمیق نگاهی بین هم رد و بدل کنن و بزنن زیر خنده...)

ر : آره خب...

ما هم که نمی دونیم چه کارا که از دستت بر نمیاد...

(زین لبش رو گاز گرفت...

رایلی سرش رو بیخ گوش زین فرو کرد و یواشکی پرسید...)

ر : بالاخره کار خودتو کردی بدجنس؟

انتقامتو گرفتی؟

(نیش زین تا بناگوش کش اومد...

لبخندی مستطیلی و خبیث به رایلی زد و ابروهاش رو با شیطنت بالا و پایین کرد...)

ز : باشد تا درس عبرتی شود برای عاقلان و اندیشمندان...

(رایلی ریز ریز خندید...)

ر : ای پسره ی پلید...

گناه داره بچه...

آخه چرا اذیتش میکنی؟

(زین با چشم گرد شده گوشیش رو مقابل دهنش گرفت که کسی متوجه صحبت های پچ پچیشون نشه...)

ز : بچه؟

بعدشم من بدجنسم یا اون؟

تو معلومه تو جناح کی هستی رایلی؟

(رایلی تكيه داد و صاف نشست و آروم جواب داد...)

ر : من طرف حقم...

Sunken (Ziam)Where stories live. Discover now