pt.13

90 15 1
                                    

گل افتابگردون رو روی خاک گذاشت و به سنگی که اسمش روش حک شده بود خیره شد

بادیگارد ها کمی عقب تر ایستاده بودن و با دقت اطراف رو زیر نظر داشتن

روی زمین نشست و زانو هاش رو بغل کرد

سرش رو روی زانوهاش گذاشت و اخرین باری که چین بود رو به یاد اورد

توی ساختمون رو به روی عمارت بزرگ وانگ ایستاده بود و به پسرش و مردی که سوختن عمارت رو تماشا میکردن خیره شد

میدید از حال رفتن مرد رو...

میدید گریه های پسرک رو...

ولی تنها کاری که ازش برمیومد سکوت بود

باید برای محافظت از چیزی که ساخته بود سکوت میکرد و با دیدن درد کشیدن کسایی که تمام دنیاش بودن درد میکشید

هنوز هم اون صحنه ها رو به وضوح به یاد داشت

با بیهوش شدن مَرد ، انگار اون مُرد

سرش رو چند بار تکون داد تا تصاویری که جلوی چشم هاش نقش بسته بودن از ذهنش خارج شن

دستش رو روی خاک کشید و گفت: کاش واقعا اینجا مرده بودم...کاش هیچوقت اون پیشنهاد احمقانه رو قبول نمیکردم...

از کنار قبرِ خالی بلند شد

سرش کمی گیج میرفت و میدونست تا چند ساعت دیگه از درد میگرن به خودش میپیچه

لبخند تلخی زد و رو به بادیگارد ها گفت: بریم

بادیگارد سری تکون داد و مشغول گذارش دادن به یائو شد

*

کانال تلوزیون رو عوض کرد و کنترل رو روی مبل پرت کرد

در حالی که خم میشد تا گوشیش رو از روی میز برداره غر زد:اه چرا این کوفتی هیچی نداره؟ جیانگ چطوری این دراماهای ابکی رو نگاه میکنه؟

هوفی کشید و با بادیگاردی که مراقب ییشینگ بود پیام داد

_: " اوضاع چطوریه؟ هنوز حرفی نزده؟ "

گوشی رو دوباره روی میز پرت کرد و نگاهش رو دور تا دور پذیرایی چرخوند

خونه جیانگ یه پنت هاوس توی یکی از بهترین برج های پکن بود و میشد گفت تقریبا بزرگ بود

بعد از خاکسپاری ژان ، جیانگ بهشون اجازه نداده بود به خونه خودشون برگردن و با سماجت ها و بهونه های مختلف و خاص خودش اونا رو اینجا کشیده بود

نبود جیانگ داخل خونه ببیشتر از چیزی که فکرش رو میکرد حس میشد

شاید به خاطر این بود که توی این دو سال جیانگ برای یک روز کامل تنهاش نذاشته بود و حتی کار هایی که مربوط به بیمارستان هاش در کشور های دیگه میشد رو هم با کنفرانس ها و تماس های انلاین انجام میداد

𝐀𝐒𝐈𝐑 𝐒2Where stories live. Discover now