فحشی به حافظه اش داد و گفت: برام یه لبتاب بیار
ییشینگ با شنیدن لحن جدی و عصبی ییبو به سرعت از اتاق بیرون رفت
ییبو با تردید به فلش خیره شد
اگه یه ویروس بود که کل سیستمشون رو هک میکرد چی؟ اگه اون شخصی که دیشب به گوشیش دسترسی پیدا کرده بود یه هکر بود چه اتفاقی میوفتاد؟
به ریسکش می ارزید؟
ییشینگ در حالی که لبتاب نقره ای رنگش دستش بود خودش رو تقریبا داخل اتاق پرت کرد
ییبو سریع گفت: در رو قفل کن نمیخوام بچه ها بیان داخل و با یه صحنه بد مواجه بشن
ییشینگ دست دراز کرد و در رو قفل کرد
با قدم های بلند خودش رو به ییبو رسوند و لبتاب رو بهش داد
ییبو نگاهی به فلش نقره ای انداخت
چاره چی بود؟ بالاخره باید میفهمید این تو چیه!
نفسش رو حبس کرد و قبل از اینکه پشیمون بشه فلش رو به لبتاب زد
وقتی بعد از چند ثانیه اتفاق خاصی نیوفتاد و نفس حبس شده اش رو رها کرد و لبخند نادری زد
موس رو تکون داد و تنها فایل موجود داخل فلش رو باز کرد
با تعجب به فیلمی که داخل پوشه بود و بعد به ییشینگ خیره شد
ییشینگ چند بار پلک زد و گفت: منتظر چی هستی بازش کن دیگه....
ییبو سری تکون داد و فیلم رو باز کرد
اولش تا چند ثانیه صفحه مشکی بود انگار پارچه ای روی دوربین کشیده شده بود
پارچه کنار رفت و دوربین فضای قرمز اتاقی رو نشون داد
مردی که با روپوش سفید و عینک پشت میزی که روش پر از وسایل و مواد مخدر بود ، در حال ترکیب چندتا ماده بود
همین که مرد سرش رو بالا اورد و به شخصی که دوربین دستش بود نگاه کرد دوباره صفحه سیاه شد
انگار اون پارچه دوباره روی دوربین افتاده بود
ییبو با تعجب پرسید: یواشکی فیلم گرفته؟
ییشینگ خواست جوابی بده اما با صدایی که از داخل فیلم اومد هر دو شوکه به هم نگاه کردن
_: ترکیب خوبیه ولی خیلی خطرناکه ! مصرف مداوم و زیادش اسیب زیادی به حافظه میزنه و ممکنه باعث فراموشی بشه
ییشینگ تک خنده شوکه ای کرد و گفت: یائو فیلم گرفته؟
ییبو سری به نشونه منفی تکون داد: صداش از دور میاد حدس میزنم اونی که داشت موادو ترکیب میکرد یائو باشه
بالاخره سیاهی کنار رفت و دوباره اون اتاق قرمز رنگ روی اسکرین اومد
اینبار خبری از یائو نبود و شخصی که داشت فیلم میگرفت یه بار دوربین رو توی اتاق چرخوند و فضای اتاق رو نشون داد و بعد فیلم تموم شد
YOU ARE READING
𝐀𝐒𝐈𝐑 𝐒2
Fanfiction• خلاصه: درست وقتی که فکر میکنی همه چی رو به راهه و داری خوشبختی رو حس میکنی کارایی که در گذشته کردی گریبانت رو میگیرن و تو باید تقاص پس بدی گذشته ای که فک میکردی با دست های خودت اونو به کام مرگ کشوندی و مرده و حالا برای گرفتن انتقام از گور برگشته...