_واقعا هیچی یادم نمیادیائو نفس حرصی کشید و گفت: اخه برای چی باید چیزی بسازی که باعث بشه تا زمانی که توی خونت جریان داره همه چیزو فراموش کنی؟
ژان نگاهش رو به زمین دوخت و سکوت کرد
جوابش کاملا واضح بود با این حال زمزمه کرد: شاید چون نمیخواستم چیزی یادم بیاد و میخواستم همه چیز رو فراموش کنم
یائو لبش رو گزید و توی دلش فحشی به خودش داد
خودش اون روز ها و حال ژان رو دیده بود و میدونست دلیل اینکارش چی بود
گوشیش رو از روی میز چنگ زد و سعی کرد بحث رو عوض کنه
_: حالا رفتنت به اون کلاب فایده ای هم داشت؟ یا فقط رفتی سکس کردی اومدی؟
بلافاصله بعد تموم شدن حرفش ، چشمهاش رو بست و روی هم فشرد
چرا امروز داشت انقدر گند میزد؟
به سمت ژان چرخید و سعی کرد گندی رو که زده جمع کنه
_: چیز...منظورم اینه که...
ژان پوزخندی زد و حرفش رو قطع کرد: منظورت کاملا واضح بود
مکثی کرد و لبهاشو با زبونش خیس کرد
_: اول که فهمیدم ییبو هم داره دنبالش میگرده فک کردم شاید کار اون نباشه اما بعدش بارمن گفت که افراد یونیک بردنش پس جای حرفی نمیمونه با این حال من حدس میزنم که شاید داره وانمود میکنه دنبال مینهو میگرده تا از طریق مینهو به روابطش و در نهایت ما برسه
یائو اخم غلیظی کرد و گفت: لعنت بهش! شک کرده بودم با همه کارایی که کردیم بعیده این همه مدت ساکت بمونه ... پس وقتی ما فک میکردیم اون کاری نمیکنه داشته یکی از مهره هامونو شکار میکرده
ژان سری تکون داد و گفت: الان چیزی که اهمیت داره این نیست...باید قبل از اینکه مینهو نقشه هامونو خراب کنه پیداش کنیم...نباید بزاریم حرف بزنه
یائو گوشیش رو به سمت ژان گرفت و گفت: فکر نکنم حتی اگه بخواد دیگه بتونه چیزی بگه!
ژان گوشی رو از یائو گرفت و مشغول خوندن تیتر صفحه شد
"مردی که با 86 ضربه چاقو به قتل رسید"
روی عکس تاری که توی سایت گذاشته شده بود زوم کرد
با اینکه چیز زیادی دیده نمیشد اما با توجه به "یو" ای که کنار جسد نوشته شده بود حدسش زیاد سخت نبود
اهی کشید و گوشی رو به یائو برگردوند
زیر چشمی به در نگاه کرد و گفت: باید سریعتر برنامه ها رو ردیف کنیم وگرنه همه چی خراب میشه
ژان "باشه" ارومی گفت و از جا بلند شد
یائو بی اراده پرسید: کجا میری؟

ESTÁS LEYENDO
𝐀𝐒𝐈𝐑 𝐒2
Fanfic• خلاصه: درست وقتی که فکر میکنی همه چی رو به راهه و داری خوشبختی رو حس میکنی کارایی که در گذشته کردی گریبانت رو میگیرن و تو باید تقاص پس بدی گذشته ای که فک میکردی با دست های خودت اونو به کام مرگ کشوندی و مرده و حالا برای گرفتن انتقام از گور برگشته...