یونگی زیاد اهل قرارهای بیرون از خونه نبود. حضور توی جاهای شلوغ مضطربش میکرد و همهمهی زیاد باعث میشد حالت تهوع بگیره؛ اما جیمین اعتقاد چندانی به این «مسخرهبازیها» نداشت و به هر مناسبتی که میتونست، اون رو از خونه بیرون میکشید. همیشه موقع بلند کردن مرد از روی کوه کاغذ و پوست سیبی که زیر پای خودش درست کرده بود، بهش میگفت که به زودی زخم بستر میگیره و باید خوشحال باشه که دوستی مثل جیمین داره تا مجبورش کنه کمی هوای تازه بخوره. یونگی غرغرکنان میگفت که هوای تازه رو میشه با باز کردن پنجره هم تنفس کرد اما زور جیمین همیشه به پاها و بازوهای شل و ول مرد میچربید.
حالا هم به خاطر همین اونجا بود. توی یکی از شلوغترین و لوکسترین رستورانهای سئول و سعی داشت یکی از جاشمعیهای نقرهای روی میز رو از پهنا توی حلق دوست عزیزش فرو نکنه. جیمین به مناسبت معروف شدن خودش جشن باشکوهی ترتیب داده بود و میخواست حال اساسیای به شکمش بده؛ اما از اونجایی که هیچ جشنی به تنهایی کیف نمیداد، عشق زندگیش یونگی رو هم به زور پشت اون میز بزرگ و تمیز نشونده بود تا با همدیگه منوی رستوران رو به آتیش بکشن.
یونگی حاضر بود قسم بخوره که اگر فقط پنج دقیقهی دیگه اونجا بمونن، گارسونی که از نیم ساعت پیش تا الان از گوشهی سالن اونها رو زیر نظر گرفته، گزارششون رو به مدیریت رستوران میده و از اونجا بیرونشون میکنه.
اون ساختمون شلوغ و پر زرق و برق که آکواریوم دیواری بزرگش از بدو ورود توجه جیمین رو به خودش جلب کرده بود، به درد اون دو نفر نمیخورد. جیمین حتی نمیتونست منوهاش رو باز کنه و یکی از اونها رو جلوی چشم گارسونی که بالای سر میز با لبخند انتظار شنیدن سفارششون رو میکشید، پاره کرده بود.
با این حال هنوز هم قصد نداشت که از پشت میز بلند بشه.
- عجب منوی مزخرفی هم دارن! سر و تهش کدوم وره؟
یونگی با سری که به کف دست صاحبش فشرده میشد گفت:
- این سومین منوییه که داری خراب میکنی جیمین. بیشتر از این آبرومون رو نبر.
- طراحشون مزخرف بوده به من چه؟!
یونگی با یادآوری صدای «خرت» پاره شدن روکش مخملی منو توی دستهای جیمین لب گزید و نگاهش رو از چشمهای ریز شدهی گارسون گوشهی دیوار دزدید. اگر جیمین میفهمید که اون پسر چطور داره از سمت دیگهی رستوران بهشون نگاه میکنه، به جرم نقض حریم خصوصی مشتری رستوران رو روی سرش میگذاشت.
- هی! یونگی!
با حس برخورد کفش جیمین به ساق پاش نگاهش رو از گارسون دزدید و به طرف پسر که پچ پچ کنان صداش میزد چرخید.
- خیلی نامحسوس گوشیتو درار سرچ کن ببینم سس خاویار چیه.
یونگی بین دو گزینهی فرار و کندن موهاش مردد بود. با چهرهای که داد میزد از اون وضعیت خسته شده، گوشیش رو از زیر میز به جیمین داد و مرد مو صورتی بعد از چند لحظه با تهوع اون رو روی میز انداخت.
YOU ARE READING
•• Sweet Disasters ••
Fanfiction- میگم... اگر الان با همدیگه بخوابیم بد میشه؟ - میتونیم امتحانش کنیم. *** از شبی که همسایهی مو بنفشم با یک پتوی صورتی روی دستهای بزرگش پا به اون آپارتمان لعنتشده گذاشت، صدای سرسامآور گیتار الکتریکی...