سلام خوشگلا. میدونم یه کوچولو حالگیریه که این قسمت رو به نیت دیدن پارت جدید باز کنید و با چیز دیگهای مواجه بشید، ولی ممنون میشم که به حرفهام گوش بدید.
این بخش رو با دو هدف نوشتم.
اولیش به خاطر تشکر از حضور شماست. نمیدونم تونستم حسم رو درست بهتون منتقل کنم یا نه اما دیدن همراهی شما، کامنتهاتون و اشتیاقی که برای داستان به خرج میدید عمیقاً خوشحالم میکنه. منتها اخیراً یک سری حرفها و جملاتی میبینم که اندکی موجب دلخوریم میشه. حرفهایی از قبیل اینکه:
پس کی آپ میکنی؟
چرا آپت برنامه نداره؟ انتظار حس بدی میده.
فلان قدر شد دیگه. پس چرا آپ نمیکنی؟و از اینجور داستانها.
من حتی قبل از آپلود اولین قسمت داستان به شکل کاملاً واضح و شفافی بهتون توضیح دادم که آپ Disasters منظم نخواهد بود چون کنارش مشغلههای دیگهای هم دارم. درست نیست هردفعه این مسئله رو تکرار کنم چون میدونم که همهمون این چالشها و درگیریها رو داریم؛ ولی مطمئن باشید با آدم از زیر کار در رویی طرف نیستید. من اگر توی بیست و چهار ساعت روزم حتی یک هزارم درصد بتونم بنویسم یا قسمت جدید رو ویرایش کنم، پشت گوش نمیندازمش. در نتیجه این رو بدونید زمانی که Disasters آپ نمیشه یا خبری از من نیست، به معنای واقعی کلمه تا خرخره توی کار و بار گیر کردم و فرصت رسیدگی به داستان رو ندارم. حالا فرض بگیرید توی این شرایط و هاگیر و واگیر یک نفر مدام بهتون سیخونک بزنه که پس داستانت کجاست؟ چرا آپ نمیکنی؟
بده دیگه. نه؟
من آپ Disasters رو شروع کردم چون از مرحلهی آفرینش این داستان گرفته تا نگارش و آپش همه و همه به مناسبت تولد یکی از عزیزترینهامه. در نتیجه نمیشد نگهش دارم برای روزی که هیچ کاری نداشته باشم و فقط بشینم سر نوشتن. خودتون هم خیلی خوب میدونید که این روز هیچوقت نمیاد. درسته؟
مخلص کلام اینکه دمتون گرم بابت شوق و ذوقتون برای زود به زود آپ شدن داستان. مطمئن باشید من هر زمانی که شرایطش رو داشته باشم آپ میکنم. عجله نداشته باشید چون عجلهی شما روی عملکرد من و روند داستان اثر خوشایندی نخواهد داشت.
مورد بعدی هم راجع به ووتهای داستانه. نمیدونم چقدر در جریانش هستید ولی واتپد هربار که شما یک چپتر رو باز کنید براش ویوی جدید حساب میکنه و اختلاف بین تعداد ووت و ویوها، داستان رو از رنک خارج میکنه. اگر واقعاً داستان رو میپسندید ووت دادن بهش رو تحت هیچ شرایطی فراموش نکنید تا شانس دیده شدنش بالا بره و افراد بیشتری بتونن اون رو ببینن و بخونن.
همین دیگه. دمتون گرم.💕
YOU ARE READING
•• Sweet Disasters ••
Fanfiction- میگم... اگر الان با همدیگه بخوابیم بد میشه؟ - میتونیم امتحانش کنیم. *** از شبی که همسایهی مو بنفشم با یک پتوی صورتی روی دستهای بزرگش پا به اون آپارتمان لعنتشده گذاشت، صدای سرسامآور گیتار الکتریکی...