تهیونگ رو به وزیر با متانت گفت: وقت گذروندن با شما برای من افتخار بزرگی بود.
وزیر با لبخند سرش رو تکون داد و گفت: آه کیم تهیونگ! این ملاقات برای ما هم خوشایند و مورد افتخار بوده. مشتاق بودم پسرت رو هم ببینم اما مثل همیشه کیم تهیونگ و محافظه کاریهای بیش از حدش..
بعد از خروج از رستوران، تهیونگ تعظیم کوتاهی به وزیر کرد و گفت: روز خوبی داشته باشید.
بدون اینکه به وزیر مهلت زدن حرف دیگهای رو بده سوار ماشینش شد.
_ پیرمرد خرفت وراج! حتی یک لحظه هم دست از خوردن مغز من برنداشت.رو به هوسوک پرسید: برمیگردیم دفتر؟
هوسوک بدون اینکه سرش رو بالا بیاره، کوتاه گفت: بله
هوسوک همونطور که با قلم هوشمندش چیزهایی توی آیپدش مینوشت، اخمی کرد و گفت: برای ساعت هشت شب امشب..
تهیونگ وسط حرفش پرید و گفت: حق نداری هیچ برنامهای براش بریزی. تو منو میشناسی هوسوک کل روز منو با برنامههای فشردهی کوفتی پر کن اما شبا نه..من باید شبها کنار پسرم باشم فهمیدی جانگ؟
هوسوک چیزی نگفت و فقط سرش رو تکون داد.
.
.
.با تقهای که به در خورد با تصور اینکه مثل همیشه هوسوک پشت دره، بدون بلند کردن سرش گفت: بیا داخل!
همونطور که پرونده زیردستش رو مطالعه میکرد، کشوی کوچیک زیر میزش رو باز کرد و بعد فلشی رو از توی اون درآورد و روی میز گذاشت.
_ پرونده همه کارکنهای آلمانی جدیدمونو مطالعه کردم. همشون مورد تأییدن. بلافاصله بعد از آماده شدن محل اقامتشون، ترتیب...
+ تهیونگ؟!
تهیونگ با شنیدن صدای آشنایی که اصلا انتظار شنیدنش رو نداشت با بهت توی جاش پرید. سرش به سرعت بالا اومد و چشمهای گرد شده از تعجبش رو به فرد مقابلش که نگاهش بین اون و فلش روی میز رر گردش بود، دوخت.
_ هانول؟
لبخند ناباور و ذوقزدهای روی لبش نشست.
با خوشحالی از جاش بلند شد و از پشت میزش بیرون اومد.هانول لبخند مهربونی زد و گفت: دلم برات تنگ شده بود رفیق!
تهیونگ جلو رفت و با خوشحالی مرد مقابلش رو درآغوش کشید.
_ باورم نمیشه!بعد از اینکه از هم جدا شدن پرسید: کی برگشتی؟
هانول اورکتش رو از تنش درآورد و گفت: راستش از فرودگاه مستقیم اومدم اینجا.
تکخند بامزهای زد و گفت: نتونستم تحمل کنم. واقعا دلم برات تنگ شده بود مرد.
تهیونگ لبخند دندون نمایی زد و با هول کوچیکی که به کمر مرد داد اون رو دعوت به نشستن روی کاناپه کرد.
_ هنوزم انتخابت اسپرسوست؟
YOU ARE READING
SWIM || KOOKV
Actionکیم تهیونگ سیاستمدار ۳۰ سالهای که همراه پسر ۵ سالهاش جهجونگ زندگی میکنه. همه چیز از لایحه سیاسی شروع میشه که تهیونگ با تصویب نهاییش زندگی خودش رو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و دست سرنوشت اون رو به جئون جونگکوک، مردی که شیش سال پیش اون رو رها ک...