** ادامه فلش بک
سوران روی تختش نشسته بود و درحالی که ذره ذره از نوشیدنی و کیک مقابلش میخورد، به آینده نامعلوم پیشروشون فکر میکرد.
با فکر به عملی شدن نقشهاش و رقم خوردن آینده به همون شیوهای که آرزوش رو داشت، لبخندی روی لبش نشست.
چشمهاشو از حس خوبی که گرفته بود بست و نفس عمیقی کشید.
بعد از باز کردن چشمهاش دو دستی لیوانش رو گرفت و خواست محتویات باقیمونده رو یکجا سر بکشه که با صدای همهمه و نعره بلندی هول شده توی جاش پرید و محتویات توی لیوانش، روی پاهاش خالی شدن.
صدای همهمه نزدیکتر شد و سوران فقط با چشمهای ترسیده به در اتاقش خیره بود.
کمتر از یک دقیقه بعد در اتاقش به شدت باز شد و سوران تونست قامت جونگکوک رو تشخیص بده.
اون انتظار روبهرویی به جونگکوک رو داشت ولی نه به این سرعت، نه در اینجا و این حالت.
بلافاصله از جا بلند شد و خودش رو به گوشه اتاقش رسوند.
جونگکوک پوزخند ترسناکی زد و با صدایی بمتر از حالت عادی غرید: چیشده؟ چرا قایم شدی؟ از چی ترسیدی؟چند قدم جلو اومد و با لبخند دلهرهآوری سرش رو کج کرد و ادامه داد: بزار حدس بزنم...مثل همیشه چشم منو دور دیدی و گوه اضافه خوردی.
سوران درحالی که از ترس پاهاش به لرزش افتاده بود، با شجاعت دروغینی گفت: از چی میسوزوی؟ از اینکه تهیونگ منو برای تمام عمرش انتخاب کرد؟
جونگکوک قهقه ترسناکی زد و گفت: تورو انتخاب کرد؟ با اون حجم از مخدری که به خوردش دادی؟
وقت رنگ پریده و چشمهای گردشده سورانو دید با نیشخندی گفت: چیه؟ فکر کردی نمیفهمم؟ تو فکر کردی با کی طرفی سوران؟
سوران دستهای لرزونش رو مشت کرد و با جیغ گفت: تهیونگ خودشو توی من خالی کرد، من به زودی ازش باردار میشم و تورو از سرراهم کنار میزنم.
جونگکوک ابروش رو بالا داد و گفت: میدونستم احمقی ولی نه تا این حد.
قدمی جلو برداشت و سوران متقابلا قدمی عقب برداشت.
+ فکر میکنی با کنار زدن من همه چیز تموم میشه؟سوران با اخم و لرزون گفت: م..منظورت چیه؟
جونگکوک خندید و گفت: تو فکر میکنی غول مرحله آخر این بازی مسخرهای که راه انداختی منم؟
دستهاش رو توی جیبش فرو برد و سمت دیگه تخت و دقیقا روبهروی سوران ایستاد.
+ احمق! غول شکستناپذیر مرحله آخرت خود تهیونگه.
YOU ARE READING
SWIM || KOOKV
Actionکیم تهیونگ سیاستمدار ۳۰ سالهای که همراه پسر ۵ سالهاش جهجونگ زندگی میکنه. همه چیز از لایحه سیاسی شروع میشه که تهیونگ با تصویب نهاییش زندگی خودش رو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و دست سرنوشت اون رو به جئون جونگکوک، مردی که شیش سال پیش اون رو رها ک...