part 14

1.5K 216 25
                                    

_ تیم 1! گزارش وضعیت

+ توی موقعیتیم قربان. وارد کلیسا شدیم. مراسم به زودی شروع میشه.

_ تیم 2!؟

+ توی موقعیتیم قربان.

_ به محض شروع مراسم وارد عمل میشید. مفهومه؟

+ بله قربان!
نامجون بی سیمش رو کنار انداخت و بعد از چک کردن ساعتش گفت: تا سه دقیقه دیگه وارد عمل میشیم.

سوبین گفت: ولی مراسم ده دقیقه دیگه شروع میشه.

نامجون با اخم سمتش برگشت و گفت: مشکلیه سرباز؟

سوبین هول کرده خودش رو جمع کرد و گفت: نه قربان.

نامجون سمت بقیه گروه برگشت و گفت: گروه 3 به محض خروج سمت برج فرعی سمت راست راه میفتین و تا زمان باز شدن در برج مخفی می‌شید. گروه 4 هم پشت سر من میاین

یکی از افرادش پرسید: کی قراره در رو برامون باز کنه؟

سوبین انگار تازه متوجه چیزی شده باشه رو به دوست‌هاش آروم پرسید: هارین کجاست؟ نمیبینمش.

پایان جملش مصادف شد با جواب نامجون که گفت: هارین!

یونگی، سوبین، یونگ‌هی و جی‌هون با بهت سمت نامجون برگشتن.

یونگی گفت: مگه هارین قرار نبود توی تیم 4 باشه؟

نامجون شونه بالا انداخت و گفت: این برای قبل از اونه که بفهمم هارین پارکور بلده.

جی‌هون با گیجی پرسید: خب چه ربطی داشت؟

با چشم‌غره نامجون ترسیده خودش رو جمع کرد و گفت: آها! پارکور..آره فهمیدم.

نامجون نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: 30 ثانیه.

بالافاصله همه به حالت آماده باش دراومدن.

بعد از مدتی گفت: حالا!

هم زمان در سه ون از چهار ون باز شد و افراد بیرون ریختن.

 

***

هارین با دقت نگاهش رو به اطراف چرخوند.

نزدیک‌ترین پنجره‌ای که بتونه از طریقش وارد برج بشه، دقیقا چیزی حدود سه طبقه پایین‌تر بود.

کمربند چرمی و بلندی که به انتهای طناب بلندی وصل بود رو محکم دور کمرش بست و قلابی که در سر دیگه طناب بود رو محکم به ستون کوچیکی که روی بام برج بود بست. برای اطمینان طناب رو دو دور، دور ستون پیچید و گره زد.

بعد از اطمینان از امن بودن همه چیز لبه بام رفت و ازش آویزون شد.

با سرعت و درعین حال احتیاط خودش رو به پنجره رسوند و درونش رو چک کرد. وقتی از خالی بودن اون بخش مطمئن شد، پاهاش رو روی لب‌های پنجره گذاشت و از کوله پشتش، شیشه‌بر روبیرون کشید.

SWIM || KOOKVDonde viven las historias. Descúbrelo ahora