فلش بک( بعد از سوار شدن تهیونگ توی آسانسور)
بعد از باز شدن دوباره آسانسور، جونگکوک گفت: اینبار من میرم.
نفس عمیقی کشید و گفت: حواستونو جمع کنید بچهها.
و سوار آسانسور شد.
بعد از بسته شدن در آسانسور، به نظر به سمت پایین حرکت کرد.
کمتر از یک دقیقه بعد آسانسور متوقف شد.
بعد از باز شدن در نگاه شوکهاش رو به روبهروش دوخت.
محیط روبهروش چنان تاریک بود که حتی یک قدم جلوتر رو هم نمیتونست ببینه.آب دهنش رو صدادار قورت داد و همونطور که دستش رو سمت تفنگش میبرد، اون رو بیرون کشید و گارد گرفت.
با قدمهای کوتاه و آرومی، مردد از آسانسور بیرون رفت، به محض خارج شدنش از آسانسور، در بسته شد و تمام اونجا در تاریکی مطلق فرو رفت.
جونگکوک نگاهش رو به پشتسرش دوخت و لعنتی به شانسش فرستاد.
دستش رو توی جیبش برد تا با درآوردن گوشیش، چراغ قوهاش رو روشن کنه و حداقل دید کمی از محیط اطرافش پیدا کنه.
قبل از اینکه بتونه گوشیش رو در بیاره با مشتی که غالفلگیرانه به صورتش خورد، به عقب پرت شد و اسلحه از دستش پایین افتاد.
تا خواست به خودش بیاد، دستی از پشت سر محکم به جلو هولش داد و جونگکوک با صورت محکم به چیری که نمیدید اما به نظر میرسید دیوار باشه برخورد کرد.
بیتوجه به تیرکشیدن دماغ و گونهاش، به سرعت خودش رو جمع کرد و به سمتی که حدس میزد ضارب اونجا ایستاده گارد گرفت اما با صدای بسته شدن چیزی دقیقا کنار گوشش، به سرعت سمتش چرخید.
لحظهای بعد با روشن شدن ناگهانی چراغها، چشمهاش رو محکم بست.
وقتی آروم آروم چشمهاش رو باز کرد، اولین چیزی که در دیدراسش قرار گرفت دو مرد هیکلی بودن که با عینکهای عجیبی روبهروش ایستاده بودن.
اخم غلیظی کرد و با مشت کردن دستش به سمتشون حملهور شد.
هنوز یک قدم برنداشته بود که دوباره محکم به چیزی برخورد کرد.
متعجب و ترسیده نگاهش رو به محفظه شیشهای که درونش گیر افتاده بود، داد.
دستهاش رو بالا برد و روی دیوارههای شیشهای کشید، وقتی از واقعی بودنشون مطمئن شد اینبار مشتهاش رو محکم به شیشه کوبید.
رو به اون دونفر کع روبهروی میز کوچیک و عجیبی ایستاده بودن و به نظر درحال انجام کاری بودن، داد میکشید و مشتش رو به دیواره میکوبید.
_ لعنتیا! بذارید بیام بیرون..با شمام عوضیا! این لعنتی رو باز کنید..
وقتی توجهی از جانب اون افراد ندید، اینبار شونههاش رو محکم به دیواره کوبید اما دریغ از حتی یک ترک کوچیک.
ESTÁS LEYENDO
SWIM || KOOKV
Acciónکیم تهیونگ سیاستمدار ۳۰ سالهای که همراه پسر ۵ سالهاش جهجونگ زندگی میکنه. همه چیز از لایحه سیاسی شروع میشه که تهیونگ با تصویب نهاییش زندگی خودش رو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و دست سرنوشت اون رو به جئون جونگکوک، مردی که شیش سال پیش اون رو رها ک...