part 16

1.6K 207 141
                                    

پشت سربازهایی که هیچ ایده‌ای نداشت سر و کلشون از کجا پیدا شده بود می‌رفت و زیرلب تنها دعا می‌کرد که جونگ‌کوک به هوش اومده باشه و همراه پسرش از این آشفته بازار دور شده باشن.

اطرافش پر از جنازه و خون بود و این کم کم داشت حال تهیونگ رو بهم میزد.

زیرچشمی نگاهی به کشيش ماتیاس که اون هم با دست‌های بسته کنارش قدم برمی‌داشت، انداخت‌‌.

زیاد از حد خون‌سرد به نظر می‌اومد.

با شنیدن صدای سربازی روش رو به اون سمت برگردند.
_ کشیش و کیم رو آوردیم خانم!

تهیونگ از پشت سرک کشید.

با دیدن دختری که روبه‌روی سرباز پشت محراب کلیسا و روی اولین ردیف صندلی‌ها نشسته و با آرامش سیگار می‌کشید، اخمی کرد.

وقتی دختر از جا بلند شد و سمتشون برگشت، بالافاصله اون رو شناخت.

دایانا کوپر، رئیس بیمارستان موریستون و دلال اعضای بدن.

دایانا پوزخندی زد و با قدم‌های آروم به اون‌ها نزدیک شد.

ماتیاس خونسرد گفت: باید می‌دونستم کار توئه.

دایانا روبروی ماتیاس متوقف شد و دود سیگارش رو روی صورت ماتیاس رها کرد.

+ گفته بودم که بالاخره روزی جونتو می‌گیرم پدر ماتیاس.

ماتیاس نفس عمیقی کشید و گفت: باید می‌دونستم حرومزاده‌ای مثل تو لیاقت این جایگاه رو نداره. بزرگ‌ترین پشیمونی من بها دادن به آدم بی لیاقتی مثل تو بود. باید همون موقع میذاشتم زیرم جون بدی.

دایانا سیگارش رو روی زمین انداخت و با نوک کفشش لهش کرد.

کج خندی زد و گفت: برای اولین بار باهات موافقم. باید همون موقع که یه دختر هشت ساله ضعیف بودم میذاشتی توی تختت از شدت خونریزی بمیرم. هاه! من اشتباه تو رو نمی‌کنم.

تفنگش رو به سرعت درآورد و اولین تیرش رو لای پای ماتیاس زد.

تهیونگ که تمام مدت در سکوت بهشون خیره بود، با صدای بلند تفنگ ترسیده توی جاش پرید.

ماتیاس فریاد بلندی کشید و درحالی که هر دو دستش رو روی محل گلوله خورده میذاشت، روی زمین افتاد.

دایانا نیشخندی زد و گفت: تو جهنم میبینمت.

و اینبار تیرش رو مستقیم به مغز ماتیاس زد.

***

جونگ‌کوک بچه رو محکم توی بغلش گرفت و از پشت دیوار سرک کشید.

با بدبختی از ساختمون خارج شده بود و تازه معنای واقعی حرف‌های یونگی که می‌گفت اینجا جهنم شده رو درک می‌کرد.

SWIM || KOOKVWo Geschichten leben. Entdecke jetzt