جونگکوک سر بطری آب رو باز کرد و اون رو سمت تهیونگ که تمام صورتش از شدت گریه سرخ و پفکرده بود، گرفت.
تهیونگ با یک تشکر زیرلبی آب رو از دستش گرفت.
جونگکوک بعد از دور زدن میز، صندلی رو کشید و دقیقا روبهروی تهیونگ نشست.
پروندهی مربوط به اتفاقات اخیر رو روی میز گذاشت و بعد از باز کردنش با دقت شروع به مطالعش کرد.
تهیونگ زیر چشمی نگاهی به جونگکوک انداخت.
الان و توی این وضعیت نباید دلش برای اون چهرهی جدی و اخمآلود میرفت.ولی قلب زبون نفهمش بدترین زمان رو برای از نو تپیدن رو انتخاب کرده بود.
لابهلای افکار بهمریخته و درهمش راجب پسرش و اتفاقهای اخیر، ناخواسته به این فکر کرد که چهره مقابلش چقدر پختهتر و بالغتر از شیش سال پیش شده و در عینحال همون معصومیت گذشته رو میتونست توی صورت و چشمهای مرد مقابلش پیدا کنه. اینطور نبود که تمام مدت از مرد مقابلش بیخبر بوده باشه اما برای پاره نشدن زنجیر طاقت قلبش، هیچوقت حتی عکسی هم از جونگکوک ندیده بود.
+ تهیونگ؟ تهیونگ؟
با صدای جونگکوک توی جاش پرید و نگاه گیجش رو به چهرهی نگران مقابلش دوخت.
_ چ..چیشده؟+ حالت خوبه؟
_ آ..آره..خوبم
فین فینی کرد و نگاهش رو به مردی که در ثانیه چهرهاش دوباره جدی شده بود، دوخت.
+ تهیونگ! ازت میخوام که با دقت به سؤالهام جواب بدی. میتونی اینکارو برام بکنی؟
تهیونگ به سرعت سرش رو بالا پایین کرد و گفت: آره م...میتونم
+ اینجا نوشته تو از مدتها قبل تماسها و پیامهای مشکوک با مضمون تهدید دریافت کردی. درسته؟
تهیونگ سرش رو تکون داد و گفت: آره
جونگکوک پرسید: میتونی بهم بگی این تماسها و پیامها دقیقاً از چه زمانی شروع شدن؟
_ آم...ف..فکر میکنم از یک..سال پیش
جونگکوک سرش رو تکون داد و گفت: میتونی بهمبگی دقیقاً برای چی تهدید میشدی؟
تهیونگ دست لرزونش رو بالا برد و روی پیشونیش کشید.
_ م..من هیچوقت بهشون توجه نمی..کردم..هیچ..وقت جدی نگرفته بودمشون. اون لعنتیا همش منو با جون خودم تهدید می..میکردن. من...من نمیدونستم..اگه میدونستم میخوان به پسرم آسیب بزنن..هرچی..هرچی میخواستن بهشون میدادم.با دستمالی که جلوش گرفته شد، تازه متوجه شد که تمام صورتش پر از اشک شده و طوری نفسنفس میزنه که انگار ساعتهای طولانی زیرآب مونده.
BINABASA MO ANG
SWIM || KOOKV
Actionکیم تهیونگ سیاستمدار ۳۰ سالهای که همراه پسر ۵ سالهاش جهجونگ زندگی میکنه. همه چیز از لایحه سیاسی شروع میشه که تهیونگ با تصویب نهاییش زندگی خودش رو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و دست سرنوشت اون رو به جئون جونگکوک، مردی که شیش سال پیش اون رو رها ک...